مـقالات

قامت های خمیده ، خیانتکاران سیه رُوی

 

  ” جهان ما بیشتر بوسیله اشخاصی به تهدید مواجه است

که خیانت وجنایت راتحمل می کنند ویا برای آتش خیانت

وجنایت هیزم می چینند، تا از دست خود جنایتکاران.

( اینشتاین )  

در ادبیات وفرهنگ بشری هیچ واژه ای به اندازه کلمه خیانت زشت تر تعریف نشده است. آثار شعرا ونویسندگان انساندوست در راستای افشای خیانت وجنایت وتقبیح آن نقش مهمی ادا کرده اند. شکسپیردریولییوس Julius)) و سِزار (Cäsar) با بدی از خیانت یاد کرده است. ( Schillers ) در نوشته رهزنان ( Räubern ) از خیانت در عشق صحبت می کند. فرهنگ وادب سرزمین ما نیز درجانبداری از راستی ، صفا ، اخلاص ومردانگی وبیزاری از نامردی وخیانتکاری گنجینه والایی را به میراث گذاشته است که نمونه  درخشان آنرا می توان در اثر جاویدان شاهنامه فردوسی سراغ یافت.

 

در قرون وسطی در اروپا جزای خاین چهار شقه کردن یا در آب غرق کردن بود. قانون جدید اروپا خاین به کشور را به اشد مجازات یعنی حبس ابد محکوم می کند وافراد جامعه ، مرتکب آنرا به دیده حقارت می نگرند. یعنی اینکه خاین در میان جامعه جای ندارد.

 

   خاین میتواند به شهرت کاذب دست یابد. آنگونه که(Judas )  با خیانتکاری به استاد  خود  (عیسی مسیح ) ” شهره آفاق” گشت. خیانت با جنایت رابطه تنگاتنگ دارد. هر کجایی که خیانت اتفاق بیفتد، جنایت به دنبالش خواهد آمد. خاین هیچگاهی به ارزشهای انسانی واخلاقی پابند نیست. بی اعتنایی به ارزش های انسانی او را ماورای ارزش ها قرار می دهد .  گاهی هم خائنین دروسط  ارزش ها زندگی می کنند وهر آنچه با منافع شان سازگار باشد همان را برمی گزینند. تخریب وپامال کردن ارزش های تاریخی ، انسانی واخلاقیست که زمینه زندگی وفعالیت را برای خاینین ، جاسوسان ونامردان مساعد می گرداندوخلق الله تاوانش را می پردازند. خاین از نظر روانشناسی آدم راستگووراست کردار نیست. با کلمات شرافت وعزت نفس درعمل بیگانه است. منافع دیگران را کار ندارد . تنها خود ومنافع خود وقدرت خود را می طلبد. اینکه چگونه به این مامول یرسد برایش مهم نیست. حتا حاضر است دریای خون جاری سازد یاوطن را دو دسته به بیگانگان تقدیم نماید. خیانت به مادر میهن سنگین ترین جرمیست که لکه سیاه آن تا ابد بردامن وطن فروشان می نشیند که در تاریخ معاصر کشور مابد نام ترین چهره ، شاه بزدلی بود که خود را شجاع می خواند وتا سال 1357 در اوراق تاریخ کشور ما نامش به عنوان سمبول خیانتکاری وبی غیرتی، درس عبرتی به دیگران شده بود. پس از کودتای ثور 1357ورق برگشت و آنقدر ” خاین شاه ” به میدان آمد که مقاومتگران آزاده در مقام انتخاب بد از بدتر نوشتند” شاه شجاع رویت سپید!”

 انسان های خاین (هکذا رژیم های خیانت پیشه ) نمیتوانند غیر وابسته باقی بمانند. ضعف شخصیتی آدم های خاین باعث می گردد که به آسانی خود را در معرض فروش قرار دهند. از همین جهت است که دستگاه های جاسوسی کشور ها ونظام های آدم خوار استعماری از میان این گونه افراد سرباز می گیرند. این وابستگی باالطبع اسارت را در قبال دارد. فرد خاین در وابستگی فکری نیز قرار می گیرد.زیرا وابستگی ، هر گونه استقلال از آنجمله استقلال فکری را نیز از میان بر می دارد.  د دستگاه خاین ساز وخاین پرور آنهااز میان افراد بی اراده ، سست عنصر، جبون ، نامرد وبی مسلک اجیر می خَرد.درحقیقت زندگی این یکی به آن دیگری وابسته است. خیانت دارای ابعاد گسترده می باشد.  می تواند در یک دایره کوچک عمل کند یا در سطح بزرگتر . ولی دایره تاثیر وزیان ناشی از آن متفاوت می باشد. خیانت های هولناکی هم در تاریخ واقع شده است که جهان ما را در آتش وخون کشیده است. خائنینی که با امکانات وزور بیگانگان به قدرت برسند ، باعث نفاق ملی واجتماعی می گردند. بطور کل ، جامعه به دو بخش تقسیم می گردد . یکی موافقین ودیگری مخالفین. موافقین که گروه کوچک ریزه خواران خوان یغمای بیگانگان اند یکسره زبان وقلم به مدح وثنای ارباب شور می دهند. اینها نه غروری را می شناسند ونه خاکی را ونه مردمی را. مخالفین که صف آنها قاعدتا” وسیع بوده بنا بر حکم وجدان وناموس زندگی ، با نی گفتن اسارت، دست به مقاومت زده از غرور ملی وشرافت وآزادی حتی به قیمت خون شان دفاع می نمایند. معلوم است که این دو آب در یک آسیاب نمی ریزد. حکومت های دست نشانده سه دهه اخیر از کودتای ثور تا کنون دمبدم وپله به پله گواه روشن این مدعاست. شخص خاین ودولت های خیانت کار هیچگاهی به آرای مردم ونظر اکثریت اعتنایی نمی کنند. آنچه را که خود ساخته وبافته اند می پذیرند . ازینرو در نقطه مقابل حرکت تاریخ سنگرمی گیرند. مشکل اینجاست که خائنین وتسلیم شدگان تمایل درس آموزی ازتاریخ را ندارند. گویی آنها سوگند یاد کرده اند همه کار های عالم را انجام دهند جز این را. آنها بخاطر”تسلای خاطر” و “گم کردن پل پای” جاهلانه ومزورانه انبار خطا ها و کوهواره فجایع شان رادر لفافه های ” انقلابی” یا ” مقدس” می پیچندوچون خفاش کور از آفتاب حقیقت می گریزند. خیاتتکاران ، سیاه را سپید جلوه داده  وبرای تخطئه واقعییت های انکار ناپذیر از شاخه ای به شاخه ای می پرند. از همین جهت است که بدون تصفیه حساب بااعمال گذشته آنها وراندن عاملین اصلی خیانت( = جنایت) از صف مردم، گذاشتن قدم های بعدی در حکم از زیر چکک برآمدن ، در زیر ناوه نشستن را ماند. خاین همیشه درتاریکی قدم برمی دارد وپیوسته توطئه می چیند وبرای رسیدن به اهداف شوم خویش از هر خیانت وجنایتی روگردان وپشیمان نیست. از اعتماد رفقا ودوستان سو استفاده می کند. به همین دلیل است که  با هرکه می شود رفت ، با خاین ووطن فروش نمیشود همراهی کرد.

دولت های ساخته دست استعمار به هر اسم ورسمی که به ظهور برسند وخود را تعریف نمایند ، به هیچوجه نمی توانند حافظ منافع ملی محسوب گردند. این کار چه از روی رضا باشد یامجبوریت، نتیجه یکی است. زیرا منافع ملی با اهداف استعمار مطابقت ندارد.طمطراق های گوش کرکن و اغواگرانه ریزه خو اران مزدور، همه وهمه خاک به چشم مردم وملت پاشیدن است ونتیجه ای جز فقر بیشتروسرانجام ذلت وبردگی مضاعف چیز دیگری در قبال ندارد. بنا” میراث خواران ناپشیمان رژیم های دست نشانده وخاین حق ندارند ازوطن دوستی ومردم نوازی دم بزنند. آیا همین هم آغوشی خائنین ملی واستعماربیرونی سبب نشد که مردم افغانستان از چاهی به چاله ای بیفتند

 وبزرگترین خسارات رامتحمل گردند؟

 ریش سپیدان وشیر زنانی را سراغ داشتیم( هنوز هم داریم) که بزرگترین افتخار شان اشتراک در جنگ های استقلال برای آزادی کشور بوده است. با دریغ که پسان هاجوانانی را شناختیم که یگانه افتخار شان راه دادن قشون های اشغالگر بیگانه در شهر ها ودهات وطن آبایی شان بوده است. ننگی بالاتر از این چه خواهد بود که فرد یا گروهی همدستی با متجاوزین ودشمنان قسم خورده افغانستان را مایه افتخار بداند؟ اگر در گذشته های نه چندان دور خاین وصادق، وطن دوست ووطن فروش مرد ونامرد د َور یک دستر خوان نمی نشستند، امروز از بخت برگشته ما دارد این طلسم می شکند وده ها خاین وطن فروش وجنایتکار حرفوی به راحتی می توانند زیر یک سقف گِرد آیند وآب از آب تکان هم نخورد .گویی دیگر “تعیین سرنوشت مردم ” به امر مسخره ای مبدل گردیده است. در گذشته ها چاکری وخیانت مایه خجلت می گردید . آرام آرام از

“برکت” اعمال ناروای جاسوسان بیگانه وخائنین ملی چنان پیش آمده که نزدیک است آدم های بدون بادار وآزاده جایی برای شان باقی نماند واز آزادگی خودخجالت بکشند! رویارویی میان این دو قطب مخالف یعنی دفاع ورعایت ارزش ها ودیگر بی ارزشی ارزش ها تا کجا خواهد کشید؟

  شهریاران بود وخاک مهربانان این دیار – مهربانی کی سرآمد شهریاران راچه شد (حافظ)

 

مردم ماطی سه دهه اخیرشاهد اعمال فجیع گروه های مزدوربوده اند. آنها از” انترناسیونالیسم پرولتری”دم زدند و”معیاروطن دوستی را  دوستی با کشور شورا ها” اعلان کردند. وهر کسی ازین دایره بیرون ماند یا  دشمن لقب گرفت  یا “بی شرف” ! (فورمول خلقی- چرچمی ها این بود که بیطرف بی شرف است)  دیگرانی که زیر کاسه شان نیم کاسه بود با ترکیب کلماتی چون ” امت مسلمه ” و” اسلام مرز نمی شناسد” قلب مردم ما را به تیر زدند وشاهرگ های جامعه رابا تیغ دشمنان خارجی بریدند. نتیجه شوم اینهمه خیانت های سربه سر آن شد که گرگی را از در برانیم وکفتاری از پنجره وارد خانه ما گردد. تاریخی که نسل ما آنرا بیاد دارد ، تاریخ پر از رنج وتباهی بوده است که خیانت های عظیمی در آن رخ داده است. ” معلم حزب” با گلوله رفیق حزبی به خون می نشیند. خیانت دست پرورده های سردارخود خواه به ولینعمت. نیش مار های آستین و اعتماد ناعاقبت اندیشانه به ” همسایه شمالی” سرسردارو خانواده اش را بر باد  داد. به دنبال آن دیدیم که توطئه چینی های بلا وقفه دسته هایی که ادعا می کردند” دوستی شان با اتحاد شوروی بزرگ از بوته آزمایش کامیاب بیرون شده است” چگونه  به  جان هم افتیدند وهمدیگر را دریدند.  شاگرد وفادار استاد را خفه می کند وخود قربانی هورا کشیدن ها و دسیسه های عیان ونهان خود می گردد. وآنکه” معیار وطن دوستی را دوستی با اتحاد شوروی بزرگ” می خواند، چه آسان وساده از” تخت وبخت” به زمین کشیده می شود. پهلوان قوی هیکل که همه افتخاراتش را مرهون استاد می دانست و در نقش بادیگارد استاد چون سایه از عقب او راه می رفت، با یک چال” شناخته شده “، استاد را روی توشک سویتیسم چت می کند. اراکین بلند پایه حزبی ودولتی ونزدیک ترین یاران ” پهلوان فاتح  “( همان هایی که امروز میخواهند برایش لقب نلسن ماندیلای افغانستانی رابدهند) بنا براقتضای منافع ومصلحت کار دست به کودتای خزبی می زنند وسرنوشت اورا تاچوبه دار می کشانند. تا باشد روز دیگر کلید های خزانه و تاج فرمانروایی را به دشمنان دیروزی وبرادران امروزی تسلیم نمایند. ولی این داستان”  غم انگیز” تا اینجا پایان نمی یابد . برادرانی که دم از” اخوت اسلامی” وراه ورسم واحد وآرمان مشترک میزدند، چها بود که نکردند وما ندیدیم ونکشیدیم. اگر” انتر ناسیونالیستها”ی سرخپوش دروازه های افغانستان را بر رخ کشور کشایان ” همسایه شمالی” چارطاق گشودند ، ” جهاد گران بت شکن” نیز از کنفدراسیون( اف- پا) دهن شیرین کردند. گپ تا جایی رسید که جنرالانی که یگانه ارمان شان سوختن کابل وتباهی سرزمین افغان ها بود، حق وصلاحیت اردو سازی وحتی سرپرستی زمام امور کل کشور را کمایی کردند. از پیروان” امارت اسلامی” چه گله که اصلا” مرزی میان دو جغرافیا نمی شناختند. وباز اگر” سرباز افغان” با ” سپاه انتر ناسیو نالیست” یکجا  می توانست علیه ملت بجنگد، چَلی مدرسه چرا نتواند همراه با تروریست های عرب وعجم دود از دماغ مردم نگونبخت ما بیرون نکشد؟ ! واین طنز وترازیدی روز گار است که ملت نامراد ما از یک سوراخ چند ین بار نیش می خورند. دردناکتر اینکه در آشفته بازار سیاست  نرخ شلغم گندیده وخربوزه اسقلان یکیست. شاید حافظ شیرین کلام درد ما را خوب می دانست که با تلخی فریاد کشید.

 

                 

 همای گو مفگن سایه شرف هرگز  –   در آن دیار که طوطی کم از زغن باشددر چنین فضایی است که کمترین جا برای افراد وگروه های مستقل وغیروابسته باقی می ماند. آرمان های وطنپرستانه ومشی مستقل ملی به دیده سبک نگریسته میشود. اتکا بخود ومردم ،” خوابی که هرگز تعبیر درست نخواهد یافت” تعریف می گردد، فرزندان پاک نفس وخدمت گزاران واقعی میهن چون خار بغل ارتجاع واستعمار از صحنه رانده می شوند تا میدان برای خیانت پیشه گان ودشمنان مردم شغالی بماند. ای چه بسا که این تصفیه های نامردانه به دست ناپاک اوباشان خونخوار داخلی ، به دستور اربابان خارجی صورت می پذیرد. بودند کسانی که در کنار لشکر متجاوز روس ایستاده وهمراه با او در مقابل خلق وملت خود جنگیدند . هکذا جوانانی را سراغ داریم که به جرم مکتب رفتن ، توسط داره های سیه کار به گلوله بسته شدند. و لشکر جفا کار وزمین سوز با دُره وقمچین به جان خانم باعزت افغان افتاد. اما در همه این حال واحوال ، این گروه های مزدور در برابر باداران خارجی چون روباه ذلیل دُم می جنباندند.  آری مزدوران  بی ننگ دارای خصلت وسرشت مشترک اند :” شیر خانه وروباه بیرون ” جامعه ای که ما در آن بزرگ شده ایم  اکثریت آدم هایش در انساندوستی، قول وقرار ، صداقت ووفا به عهد وپیمان مشهور جهان بوده اند. علاوتا” در زندگی ما افغان ها سنت های پسندیده ای وجود دارد که جز هویت ما گردیده است. ما نمی توانیم جدا ازین هویت زندگی کنیم. در فرهنگ فولکلور ما کلمات وضرب المثل های زیادی وجود دارد که عمل خیانت را تقبیح نموده وعامل آنرا  محکوم می کند. کلمات ناجوانمرد ، رفیق نیمه راه ، از پشت خنجر زن، سرش نزد ما ودُ مش نزد دیگران ، بیوفا ، دُورو، چاه کن ، خود فروش، مُخبر ، خاک فروش….وغیره که به این منظور بکار برده شده است. قول وقرار، آرمان واعتقاد شریفانه لباس نیست که بتوان آنرا در هرموسم عوض کرد . در زندگی انسان ها چیز هایی هست که به عنوان ارزش های پایدار تا دم مرگ با وی همراه اند. وباز هم دریغ که عده ای از افراد دارای سابقه نیک بخاطر جیفه دنیا، استغفار گویان پشت به آرمان های دیروزی شان کرده اند. اینها فرصت طلبان وپله بین های جاه طلبی اند که به قول معروف در بدل متاع قلیل عطای کثیر را قربان می کنند. طرفه اینکه این قماش آدم ها ادعای خدمتگذاری به مردم را هم جار می زنند. وقتی کسی نتواند به راه واندیشه خود وبه یاران دیروزی اش وبه همسنگران شهید ش وفادار بماند چگونه خواهدتوانست به مردم خود متعهد باقی بماند؟ ! مگر بریدن از یاران وپیوستن به صف دشمنان وبد تر از آن توبه و ندامت از راه ورسم  خیانت نیست؟ آنهایی که زیرنام خدمت گذاری به مردم زیرسایه تانگ وتوپ بیگانگان بالانشینی پیشه کرده اند، باید بدانندکه در بهترین حالت کار شان عطر در خندق انداختن را می ماند. انتظار رستگاری ونجات افغانستان از خاینین رسوا وچشم امید به مرحمت گرگ های درنده  با دهن های پرخون ، یک سراب فریبنده ای بیش نیست. هاینه شاعر آ لمانی گفت ” تجربه مدرسه خوبی است ولی افسوس که خرجش سنگین است. ” چقدر دردناک است که مردم نامراد ما برای چند مین بار این تجربه رااز سرمی گذرانند !!

           سید حامد( احمد شریف)  -    25 اگست