دردا و دریغا که جهان تیره و تار است
بر دیده ی ما گلبن وارسته چو خاراست
دانا همه جا غمزد ه وخسته و زار است
هرجا ز سر شکوه روی ، خانه ماراست
آن سر که بود صاحب اند یشه ، به داراست .
هشدار که بر دست عدو تیغ بران است
آهسته سخن گو که سر سفله گرانست
آنجا چقدر دبدبه ی خیر ه سران است
آتش زند آن خانه که فر زانه دران است
این دور نگون باد که دو را ن حما ر است .
از میهن غمدید ه و این مردم غمنا ک
یارب ! چه بگویم که چه افتاده درین خاک
مردم شده آواره و گریا ن و یخن چا ک
خون موج زند در بن هر شاخه و هرتاک
دلها همه افسرده و خو نین و فگا ر است .
بر کشور ما لشکر بیگانه دما د م
از با م و هو ا ریخته اندر همه جا بم
آگنده ز فریاد بود سینه ی آد م
هیهات ! که بیگا نه پرستا ن نبود کم
هشیار ! که این طا یفه هر جا به هزا ر است .
جاهل شده آوازه گر و صاحب و سرور
در باغ خزان دیده زغن گشته سخنو ر
روبه شده در جنگل تو فانزده دا و ر
در غیبت غمگستر شیر ا ن تنا و ر
ننگست چنین زنده گی و مرگ به کار است .
آزاده گی خلق به بیگا نه فرو شند
وحشی صفتا ن بر سر آزاده خروشند
خون دل این مرد م بیچا ر ه بنو شند
با خیل ستمباره ی خود کا مه بجو شند
گویند که این موهبت ابر بها ر است .
پیکارپامیر