چه روزگــا ر شیرینی ست ، نا زنیـن
نیشـکر ِ صدایت را بند بند می مَکند
تا در آن
قـندِ آزا دی نریخته باشی
چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن
اِیملت را می بویند
تا مباداکسی گفته باشد
که دوسـتت دارم
پُست بکست را می لیسند
تا
شیـرۀ نجابت را از آن بر دارند
چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن
نرمی ِ دستا نت را به سُرعت کریمنال می زنند
تاواژه ی عشقاز روی کیبورد ت نپـَرد
حتا
اِسـمت را تلاشی میکنند
که دلی در آن پنهان نباشد
چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن
دفتــرچه ی پاشـا نت را شقه شقه میریزند
مبادا
لا ریب ِ شرافتی در آن مخفی باشد
بعد از این
نگاهت را
با سپـیدۀ واتر مارک بنویس ، نازنین .
هالند دوازدهم جنوری 2008