من یکی از هواداران ادبیات ملی ودموکراتیک می باشم. وبه همین اساس هر زمان که وضع جسمانی وتلاش زندگی روزمره، وقت دهد، به سایت های انترنیتی مراجعه نموده از آن طریق می کوشم با اوضاع کشوردربند ما، منطقه وجهان آشنایی یافته در پرتو آن متناسب با توان، مصدر خدمتی برای مردم خویش گردم. صرف نظر از آنکه به تمام سایت ها سری زده از هر جا توشه ای برمی دارم ، برخی مقالات سایت “افغان –جرمن – آنلاین” را باافکار خویش نزدیک یافته، بیشتر به آن مراجعه می نمایم. با تاسف که روز یکشنبه تاریخ 11 همین ماه در بین مقاله آقای “محمد معصوم مشایع” به نام “یاد داشت اداره” تبصره ای در مورد شهید میهن “مجید کلکانی” گنجانیده شده بود، که به علاوه اسباب تاثر، نفرت وانزجار عمیق من وخانواده ام را نسبت به چنین عملی برانگیخت.
قبل ازابراز دلایل این انزجار، لازم می دانم بنویسم، که برای من نتنها شهدای بزرگ میهن ” مجید کلکانی وقیوم رهبر” پسران کاکا بودند، بلکه ازپدرــ در خورد سالی از محبت های آن محروم شده ام ــ وبرادر نزدیکتر بوده حیثیت مربی وپدران معنوی من را داشته اند. با شناختی که من از نزدیک با شهید”مجید” که همین اکنون بعد از گذشت سه دهه خونبار که مردم زیر فشار جنایات جنایتکاران رنگارنگ اسم خودشان را از یاد برده وکسی به پدر وخانواده خود دیگر حرمت قایل نیست ، در تمام دند شمالی ازوی به نام “پیر” یاد آوری صورت گرفته مورد تکریم قرار می گیرد؛ داشتم و دارم، وقتی می خوانم که کسانی حتا بعد از شهادت جانبازانه اش به سوی وی سنگ کین ونفرت پرتاب می نمایند، به علاوه آنکه خود و دوستانش را به ملامتی می گیرم که چرا نتوانسته ایم سیمای کامل ودرست آن شهید بزرگ را به خوانندگان بشناسانیم، نمی توانم نفرت خویش را از آنهائیکه با تمام شناخت به چنین عملی دست می زنند، از کسی پوشیده نگهدارم . آنهم نه به خاطر آنکه کسی به پسر کاکای شهیدم اهانت روا می دارد، بلکه بدان علت که دشمنان سوگند خورده “مجید” که در عین حال دشمنان مردم ، ترقی ، آبادانی و آزادی کشور نیز هستند، جرئت می یابند تا برفرزندان میهن رذیلانه بتازند وآنرا به سایت های چندی نیز روانه دارند. درد این قضیه تنها بیشتر از آنکه شخصی وخانوادگی باشد، دردیست به خاطر مردم. چه در کشوری که با شهدای قهرمانش چنین روا می دارند وبرای میهن فروشان “نادری” وخانواده اش آرمگاه می سازند، مگر می شود زندگی بهتری برای زندگانش به غیر از آنچه داریم؛ تصور نمود؟
با تاسف که من نویسنده نیستم تا زندگی مشقت بار خانوادگی “مجید” را به قلم می آوردم. “مجید” هنوز 5 سال داشت که پدر وپدر کلانش را بدون هیچ جرم وگناهی دودمان “نادری” در زمان صدارت “هاشم جلاد” به دار کشیدند. علت را همه کس در همان زمان می دانستند که زمین خواران وابسته به سلطنت خاندان غدار “نادری” در همسویی کامل با خود آن خانواده به خاطر مصادره چند قطعه زمین و چند باب باغی که محصول رنج طاقت فرسای پدر کلان ما، شهید “عبدالحیکم خان” و فرزندانش بود، او و پسر جوانش را یعنی شهید”عبد الرحیم” پدر راست قامتان تاریخ شهدا “مجید کلکانی و قیوم رهبر” را همزمان به دار کشیده، به علاوه مصادره املاک و دارایی آنها، آن دو طفل را که یکی “مجید 5 سال” و دیگری” قیوم 3 سال” داشت در قعر زمستان نفی بلد ویا به عبارت اداری تبعید نمودند. این کار زمانی صورت گرفت که تا آنزمان راه موتر رو بین “کابل – قندهار” به صورت درست وجود نداشته، تبعیدیان به ناگزیر می باییست با پای پیاده ، افتان و خیزان این همه راه را می پیمودند تا آتش خشم چند دیره دونی خاین فروکش می نمود. اینکه چند بار در عرض راه برای تکفین “قیوم” که سخت بیمار شده بود، آب گرم کردند می گذارم برای روزی که کسی قصد نوشتن آن ماتم را داشته باشد. من زمانی خوانده بودم که وقتی اسرای “کربلا” را به طرف شام می بردند، سرهای پدران شان را برروی نیزه با آنها یکجا حرکت می دادند، اگر به عمق مصیبتی که بر “مجید و قیوم” روا داشته شده بود، توجه نماییم مصیبت آنها عمیق تر از اسرای “کربلا” بود، چه آنها حتا همان سر پدر را نیز با خود نداشتند تا مونس شبهای تار و تاریک زندگی ایشان باشد.
به هر صورت خیل تبعیدیان “هاشم جلاد” به قندهار می رسند و درخرابه ای اسکان داده می شوند. آنها بیش از 8 سال در آنجا در تبعید زندگی می نمایند. بازهم چون من نویسنده نیستم از تمام خوانندگان تمنا دارم تا شرح زندگی تبعیدیان را که گوشه ای از آنرا مورخ بزرگ کشور زنده یاد آقای “غبار” در جلد دوم کتاب ارزشمند ” افغانستان در مسیر تاریخ” شان به قلم کشیده اند، از نظر گذرانیده به تناسب برداشت شان از آن کتاب به طرف خاندان غدار”نادر” گل شاد باش ویا سنگ نفرت پرتاب نمایند.
آنها در آنجا با وجود تمام خباثت های افراد وابسته به ادارات متعدد استخباراتی، اداری، و تعلیمی قادر شدند، چند صنفی درس خوانده، به مثابه فرزندان تبعیدی با کسب درجات ممتاز توجه استادان را به خود جلب نمایند. ” مجید” شهید همیشه می گفت: “سلطنت می خواست با تبعید ما در قندهارمارا به زعم خود از مردم کوهدامن به دور نگهدارد، او نمی دانست که با این کارش هر چند دوری از خانواده و اقارب سخت بود، مگر برای ما آن امکان را به وجود آورد که اولاَ یک بخش دیگری از مردم خویش را بشناسیم و در ثانی با آشنایی به زبان “پشتو” در کنار زبان “دری” به علاوه برخورداری از نعمت آشنایی با دو فرهنگ، در زندگی مخفی نیز هیچ نوع مشکل زبانی برایمان به وجود نیاید”
اینکه وقتی زنده یاد “مجید” بعد از 8 سال به کابل آمد و چگونه درسهای خویش را از لیسه “امانی” و مکتب “تخنیک ثانوی” و در مدرسه علوم دینی “شرعیات” می خواست به اکمال برساند، هر بخش آن داستانیست جداگانه و الم انگیز که امید است در آینده به رشته تحریر درآید. در ختم سال دوازدهم تحصیل، بعد از کشته شدن رئیس مدرسه عمال استخباراتی “هاشم جلاد”که اکنون به وسیله برادر زاده اش اداره می شد، اول نمره صنف دوازدهم “مجید کلکانی” را به اتهام قتل دستگیر و به خاطر گرفتن اقرار از کار ناکرده زیر شدید ترین شکنجه ها قرار دادند. سه سال شکنجه ، سه سال مقاومت. ناخن کشیدن، با آتش سوختاندن، چوپ و شلاق زدن سهمیه ای بود که “مجید” جوان از میهن فروشان دودمان” نادری” به ارمغان داشت. مگر تمام آنها کارگر نیفتاده بعد از سه سال شکنجه وعذاب، با یافتن قاتل اصلی “مجید” را از زندان کین خاندان غدار”نادری” تبرئه و رها کردند.
باز گشت “مجید” زندان دیده وعذاب کشیده در جامعه و به دوام آن آغاز جنبش های روشنفکری دهه 40 و سهم گیری فعال “مجید” در آنها، امری نبود که از دید تیز بین استخبارات خاندانی و سایر دشمنان رنگارنگ مردم پوشیده ماند. اتهام پشت اتهام و توطئه به دنبال توطئه “مجید” را به زندگی مخفی سوق داده ، این وضعیت تا فاجعه ثور و بعد از آن اشغال کشور به وسیله روسهای اشغالگر ادامه یافت. گذشت زمان و استواری روی مبارزه به خاطر احقاق حقوق مردم رنج کشیده و عذاب دیده مردم از طفل یتیم دیروزی، بزرگ مردی به وجود آورده بود، که علو شخصیت اش از مرز های تاریخ گذشته به افسانه ها پیوسته بود. در اوج چنین شهرتی به چنگال دشمن میهن اسیر می گردد و بعد از تبلیغات زیاد در زدن شخصیت اش با تیر کین به زندگی افسانه وارش خاتمه می دهند. همین دو سال قبل یک بار دیگر اسم وی بر سر زبان ها می افتد. این بار این دوستانش نیستند که ازوی یادی به عمل می آوردند، این بار مستنطق “مجید” بعد از دودهه دهان باز نموده وبه بی گناهی وی شهادت می دهد. او می نویسد، هیچ نوع سندی که دال بر مجرمیت وی باشد نتوانستیم به دست آوریم ، به جزء از یک ورق پاره بدون امضا و نام.
اما اکنون بار دیگر توله سگان خاندان غدار”نادر” سر از گریبان سایت “افغان – جرمن – آنلاین” کشیده، به نام اداره آن سایت هتاکی به شهید ملت “مجید کلکانی”را پیشه می سازند. اینکه سایت “افغان- جرمن”چنین اهانت خاینانه ای را به گردن می گیرد، واز خود انتقاد می کند به معنای آن نیست که دستان ناپاک سرسپردگان و جواسیس “نادری” را که در هر زمانی با فروش ناموس میهن به زندگی نکبت بار شان ادامه داده اند؛ نتوان از ورای این کردار رذیلانه آنها دید.
از همین جا به مثابه پسر کاکا، برادرو فرزند معنوی”مجید کلکانی” به تمام دار و دسته جواسیس “هاشم خانی” و بعد از آن تا اکنون چلینج می دهم که هر آنچه به خاطر ادعای سخیف تان دارید بریزید به میدان ودر پشت انسان های شریف دیگری زیر نام “اداره” خود را پنهان نسازید. ورنه خفه شوید و بیشتر از این با عواطف ملیونها انسان بازی نکنید.
ا. حکیمی 15-05-08
اقتباس از: وبسایت گفتمان