امپریالیسم از دیدگاه مجید
18 جوزای 1386 ش بیست وهفتمین سالروز
شهادت مجید کلکانی
با درود به روان پاک شهدای راه آزادی و بالاخص نام آور بزرگ خلق ما شهید مجید کلکانی و با سلام به شما عزیزان ارجمند !
اینک برای بیست وهفتمین بار در یاد بود و ارجگذاری از شهادت مجید قهرمان دورهم جمع شده ایم و هریک ما به نحوی شهادتش را بزرگ میداریم و بر شخصیتش ارج مینهیم .
آدمهائی که صادقانه شهیدمجید را بزرگ میدارند هم اکنون در صفبندی های اجتماعی جایگاه ویژهء شانرا دارند و تا هنوز علیرغم تمام مساعدت ها و نا مساعدت ها در صف وارسته ترین و پاکبازترین عناصر جامعهء شان موقعیت دارند . لذا بنابر اصلی که میگویند ” به بینم کی از تو تعریف میکند تا بگویم که توکی هستی ” میتوان قضاوت کرد که شهیدمجید پاکبازی از وارستگان است که برای وارستگی انسان از هر گونه قید و بند ناروا و ظلم و تبعیض ، هوشیارانه راه نموده است ، صادقانه عمل کرده است و پاکبازانه جان داده است .
از صف وارستگان صحبت کردیم ، معنی آن از نظر ما چیست ؟ در صفبندی های کنونی جامعه ء ما برعلاوهء تشخص طبقاتی و موقعیت اجتماعی ، طی عملکرد حدود سه دهه ، مرزهای خیلی عمیق و بعضا نا زدودنی بین گروه ها ولایه های اجتماعی و اندیشه ها و تفکرات شان بوجود آمد که در شرایط عادی شاید طی قرنها با چنین ژرفائی ایجاد نمیشد . طی این سه دهه تلاطم ، درجامعهء ما همه غربال شدند وهرکس هر استعدادی که داشت تبارزداد . نقابها دریده شد ، اندیشه ها محک زده شد و ظرفیت ها بیرون ریخت . گروه های معینی که در شرایط آرام و انتظارقدرت ریاکارانه دم از تمدن ، پیشرفت و دگرگونی به نفع خلق میزدند ، باندهای قدرت طلب مزدور و آدمکشی بر آمدند که صفحات تاریخ را با عملکرد شان ننگین ساختند .
داره های دیگری که در ردای تقد س خزیده و از معتقدات دینی و مذهبی مردم سوء استفاده میکردند در عمل غلام بچگان پست اجنبی از آب در آمدند که به اشاره ای ابروی اجنبی بیرحم ، ملک و وطن را ویران و برباد کردند و خون انسان بیگناه این سر زمین را موج موج ریختاندند و میریزند .
با درنظرداشت چنین محشری و چنین نامه های اعمالی برای گروه ها و شخصیت ها و اندیشه های شان است که شهیدمجید ، تفکرش ، موضعگیری های او و مردمی که اورا بزرگ می دارند وبرتداوم راهش قدم میگذارند از ویژگی خاصی برخوردار میشوند و صف وارستگانی را میسازند که بیدریغ و بی غرض فقط برای آزادی ورفاه ملک ومردم محروم شان ایثارکرده اند و شایسته است که نه 27 بار بلکه همیشه به آن بازگردیم ، آنرا ارج بداریم ، ازسجایای آن بیاموزیم وآنرا باز بینی و بازآموزی کنیم. ازین گفته ام چنین استنباط نشود که شهیدمجید فوق انسان بود ویا پیرومرشد مقدسی بود واندیشه اش آسمانی و ازین قبیل . نه مجید فوق انسان نبود ، موجود خیالی و افسانوی هم نبود ، تقدس و معجزه و کرامات هم نداشت . او قهرمانی توده ای ، عملورز ، خودگذر و آگاه به رسالت اجتماعیش بود که متکی براندیشه و جهانبینی علمیش ضرورتهای اجتماعی و نیازمبرم زمان را درک میکرد . واقعیات را آنچنانکه بود به مطالعه میگرفت ، درحد فهم وتوانش به ماهیت و عمق پدیده های ذیدخل در جامعه و پیرامونش داخل شد ، آنهارا شناخت ومتناسب باشناختش عمل کرد ، ذهنیگری نکرد و با شاید و اگر ها هم دلخوش نمیکرد .
مثلا او آموخته بود و دریافته بود که : ” خصوصیات سیاسی امپریالیسم عبارتست از بسط ارتجاع در تمام جهات وتشدید ستمگری ملی ” .
بنأ کوچکترین تردیدی بخود راه نداد که گویا اگر چنین و چنان شود “سوسیال امپریالیسم وسیلهء ترقی و تامین عدالت اجتماعی میشود” ویا اگر فلان وبه همان بشود “امپریالسیم امریکاکشور ما را از سلطهء سوسیال امپریالیسم میرهاند” . اوچنین پندارهائی را اشتباه وعملکرد به آنرا تسلیم طلبی خواند. وبیشک به تائید مجید تئوری که بازگمان میکند امپریالیسم کشورمارا ازچنگال ارتجاع و فئودالیسم میرهاند و ماراازعطیه ی دموکراسی برخوردارمیسازد نیزتئوری تسلیم طلبانه است ودرتقابل با اندیشه های مجید.
شهیدمجید مبتنی بر شناخت عمیق ریشه های تاریخی و دیالکتیک رشد امپریالیسم ، چهرهء امپریالیسم ، سوسیال امپریالیسم و ارتجاع را به عنوان عوامل عمده ی بدبختی جامعه و کشورش آنچنانکه بودند شناخت ، نه آنچنانکه آنها در بارهء خود میگفتند . او با تجاوز سوسیال امپریالیسم و مداخلات امپریالیسم به کشورما به حق به این نتیجه رسید که ” . . . جهانخواران امپریالیست که یکی در تلاش استیلا با اتکا بر سرمایهء دلال دولتی میکوشد کشور مارا به مستعمرهء مقهور و پرشگاه توسعه جوئی های بعدی خود مبدل سازد و دیگری ازسنگررقابت با دمسازی با نیروهای رجعتگرا میخواهد جنبش آزادی بخش مارا به بیراههء تاریکی ، عقبماندگی واسارت مخفی رهنمون شود – دریک صف و خلق قهرمانی که باعشق شکوهنمد به میهن وبا دلبستگی غرورانگیز به نوامیس ملی درراه آزادی ، رفاه و کرامت انسانی خود میرزمد درصف دیگر قرار دارد …”. (اعلامیه ساما)
مجید و یارانش با این تشخیص بدون دغدغه وهراس درصف مردم خود ودرتقابل با امپریالیسم و نیروهای دمساز با آن قرار گرفتند و پاکبازانه عمل کردند .
آری ! او به حق دریافته بود که امپریالیسم یعنی استعمار، یعنی جنگ ، یعنی جهانگشائی و خونریزی یعنی اسارت . و دمسازی با او یعنی دمسازی با خونریزی واسارت . اودرست درک کرده بود که امپریالیسم هر نامی که با خود بگذارد ، دشمن خلقها است و برای بدست آوردن سود که هدف اصلی اش است ، گاهی کشورها وخلقها را با زور توپ و تانک و بمب به مستعمرهء مقهور خود مبدل میکند و گاهی هم با دمسازی با نیروهای رجعتگرای بومی ، کشورها و خلقهارا به اسارت مخفی اش درمیآورد . در رسیدن به این هدف است که ازابزارمختلف استفاده میکند و نقاب های مذهب ، تمدن خواهی ، دموکراسی خواهی و حتی سوسیا لیسم را نیز به رخ میکشد ، که خلقها و نیروهای مردمی نباید مجاب آن شوند و درصفبندی های شان فتوری ایجاد شود .
جان مطلب اینجاست که شناخت و فهم کلیه ی این مسایل ، که ظاهرا بدیهی جلوه میکند ، کار ساده و همگانی نبود و نیست . امروزهم گمان نرود که درک این مسئله کاری ساده و بیان آن تکرار مکررات است . نه چنین نیست . ما در مقاطع مختلف درشناخت امپریالیسم شاهد لغزیدن و به گمراهی رفتن آگاهانی بوده و هستیم که دمسازشدن شان با امپریالیسم ضایعات فراوانی به بار آورده است. برخی اوقات درجامعه پدیده ها و مسایلی پیش می آیند که علیرغم ظاهر ساده و یا اغواگرشان از بغرنجی خاصی برخوردار اند . و به قول معروف هزار رخ و هزار چهره دارند . درک چنین مسایلی به فهم همگان نمیگنجد و همه قادر نیستند چگونگی ماهیت آن پدیده ی مشخص ، اثرات خوب و بد آن را درجامعه و از همه مهمتر درک قانونمندی درونی آن و بالاثر نحوهء جهت دهی اشرا بسود جامعه و یا نحوهء مبارزه با اثرات سوء آنرا بدانند . حتی گاهی اتفاق میافتد که با عدم شناخت آن پدیده و ناتوانی در برخورد سالم به آن و با کجدار و مریزها ، مضرات آن پدیده اثرات بد و ویرانگری بر اجتماع به جا میگذارد که بعضا جبران ناپذیر هم است .
کشف و شناخت ماهیت این پدیده ها و اثرگذاری بر روی آن ، بهره گیری از ممیزات خوبش بسود جامعه و مبارزه با اثرات بد آن بدون هراس و وسواس و اندیشه بخود ، ویژگی قهرمانان جامعه و نحوهء تفکرشان است . همین ویژگیست که آنها را یک سر و گردن ازدیگران افراشته تر میسازد ، حضور و نقش شانرا درجامعه فوق العادگی می بخشد و جایگاه خاصی در روان جامعه به قهرمان شان اختصاص میدهد . تا آنجا که پس از مرگ طبیعی یا شهادت قهرمان هم که دیگرحضور فزیکی در جامعه ندارد ، حضور معنویش در اذهان و روان مردم کماکان محسوس است و گهگاهی جاودانه گی می یابد . شهید مجید نیز ازین تبار است .
تشخیص ماهیت امپریالیسم ( به هر شکل و نام آن ) و تشخیص ستراتیژی آن در آیندهء کشورما ، با این عمق که او مطرح میکند کاریست کلیدی واساسی . حتی تا امروز هم عده ای از نخبگان و متفکرین جامعه ی ما درین رابطه در ابهام بسر میبرند و یا به گمراهی سفر میکنند . بعضا دیده شده که تحلیلگرانی در جمعبندی تاریخ وعملکرد نیروها وسیستم های اجتماعی به وقایع یک چشمه مینگرند و یا از روی تعصب ویا هم زیر تاثیر تبلیغات و هیاهوی سیستم های پروپاگندچی ، دروغباف و اغواگر چنان به انحراف میروند که انسان را به تحیر فرو میبرند . گاهی هم طولانی شدن زمان مبارزه و نبود توازن قوا و دور بودن پیروزی از چشم رس ، عده ای مبارزین را خسته میسازد و دیگر تحمل بردن رنج مبارزه را از آنها سلب میکند . در چنین حالی نیز خیال پلو راه های میان بر، بر آنها غلبه میکند و با تحلیل های مندرآوردی تغییر موضع میدهند و صف خلق را با صف دشمن مغشوش میکنند . ورنه درهمین شناخت امپریالیسم ، ما همه خوانده ایم و قسما شاهدیم که سیستم امپریالیسم جهانی ازآغاز پیدائی اش چون درنده ء وحشی در جنگ و خونریزی و ویرانی رشد و قوام یافته و بقایش را در سلطه بر دیگران میجوید . چرا یاد برخی ها میرود که نیمهء اول قرن بیستم شاهد تضاد و درگیری بین امپریالیستهای انگلیس و آلمان بود که بر سر کنترول اروپا دو جنگ جهانی را برپا کردند ، ملیونها انسان را بخون کشیدند و قسمت هائی از آبادی و تمدن بشریت را بخاک یکسان کردند .
نیمهء دوم قرن بیستم شاهد جنگ سرد بین دو بلوک امپریالیستی به رهبری امریکا و شوروی بودیم که نتیجه اش به بردگی کشیدن قسمتهائی از جهان توسط هرکدام و بخون کشیدن بخشهائی از جهان توسط شان مثل ویتنام ، افغانستان ، سومالی ،عراق است . به گزارش رسانه ها درفاصلهء 1991 تا 2000 (قبل از اشغال عراق ) هواپیماهای امریکائی و انگلیسی 280 هزار ماموریت بمب افگنی بر روی عراق انجام دادند . (گزارشی از Anthony Arnove- عراق ده سال زیر سلطه – ماه نامهء Review دسامبر 2000 شماره 7 )
علاوتا ساخت و گسترش سلاح های کشتار جمعی و ویرانی وحشت آورمحیط زیست نیز محصول رشد سیستم امپریالیستی – این موجود خونخوار، ویرانگر و منفور است .
هزارهء سوم هم که با یورش نظامی و وحشیانهء امپریالیسم به افغانستان وعراق آغازشد و نئولیبرالیسم امریکائی زیرنام “جهانی شدن” ، برآنست تا با زوراسلحه و ریختن خون انسانها و ویرانی تمدنهای دیگر ، آقائی اش را برجهان اعمال کند . و درین راه این منادیان دموکراسی و تمدن با مستبدترین ، مرتجعترین و وحشی ترین نیروهای جهان اتحاد و همسوئی دارند . رژیم نظامی – مذهبی پاکستان را متحد نزدیک خودمیدانند ، شیخ های مرتجع خلیج فارس را که با ابتدائی ترین حقوق انسانی در امیر نشینهای شان در تقابل هستند به آغوش میکشند ، رژیم ماقبل قرون وسطائی سعودی که هنوز انسانهارا گردن میزند دوست مطمئن امپریالیسم است . صیهونیسم خونخوار و نسل کش اسرائیل که هرروز خون دهها انسان بیگناه فلسطینی را میریزد ، نورچشمی امپریالیسم است . با این حال وحشتناکتر، خونریزتر، ارتجاعی تر و ضد انسانی تر از سیستم امپریالیستی در جهان چیزی نمیتوان سراغ کرد . ولی عده ای هنوزیا آنرا نمیشناسند ویا . . .
پس از سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی سابق عده ای از تئوریسن های جهان سرمایه مانند فوکویاما ناشیانه پایان تاریخ را اعلان کردند و برخی مانند مایکل هارست وآنتونیونگری اعلان کردند که دیگر با وارد شدن به عصرگلوبال یا جهانی شدن ، امپریالیسم و استعمارازمیان رفته و دیگرجهان شاهد رقابت و جنگ میان انحصارات و دولتهای امپریالیستی نخواهد بود. ( کتاب Empire “امپراطوری ” ص 333 )
اما از سوی دیگر یکی از طراحان ستراتژیک پنتاگون ” پال ولفوویتز” در سندی که توسط نیویورک تایمز انتشار یافت ” نظم نوین جهانی ” امریکا را چنین بیان داشت :
” ایالات متحده باید رهبری لازم برای برقراری و محافظت از چنان نظم نوین جهانی داشته باشد که بتواند به رقبای بالقوه بفهماند هوس دنبال کردن نقشی بزرگتر یا موضعی تهاجمی تر برای دفاع از منافع مشروع خود را درسرنپرورانند . . . ماباید وسایل و ابزار لازم برای مقابله و دفع رقبای بالقوه را حتا اگر بخواهند هوس بوجود آوردن نقشی بزرگتر، چه منطقه ای و چه جهانی در سر بپرورانند داشته باشیم . . . برای رسیدن به اهداف فوق ، تجدید حیات قدرت نظامی موثری ضروری است ، چراکه وجود چنین قدرتی به طور ضمنی به این رقبای بالقوه خواهد فهماند که حتی امید آنرا نخواهند داشت که به آسانی و سریعا بتوانند به موضعی برتر در سطح جهانی دست یابند .” (نیویورک تایمز – 8 مارس 1992 ص اول)
جهان بعد ازاین یک ونیم دهه به طورکامل شاهد شکست تئوری بافی های فوکویاماها ومایکل هارت ها و آنتونیونگری ها وامثال شان بوده و برتطبیق تئوری های جنگ افروزانه و سلطه گرایانه ء امریکا صحه گذاشته است . این خودبیانگرآنست که درماهیت امپریالیسم تغییری رخ نداده است .همین اکنون استقرار پایگاه های رادار وضد راکت در پولند و جمهوری چک و ساختن سیستم محافظ ضد موشکی و ساخت وگسترش سلاح های مدهش توسط امریکا ، روسیه ، چین وغیره حاکی از تداوم تضاد و رقابت بین امپریالیستها ، قطب بندی های جدید و بیانگر تهدید یک جنگ جهانی دیگر است ، که عامل عمده ی آن امپریالیسم جهانی و در راس آن امریکا است .
ما همچنان شاهدیم که تمام نیروهای ماورای ارتجاعی که امروز بنام تروریست در جهان مسمی شده اند و در گوشه گوشهء جهان وحشت برپا کرده اند ، بدون استثنا ساخته و پرداخته ء امپریالیسم و بویژه امپریالیسم امریکا هستند . که در تقابل با کمونیسم ساخته وسازماندهی و مسلح شده بودند .
من نمیخواهم در رابطه به پیوند تروریزم با امپریالیسم امریکا و اینکه امریکا خالق و مجری تروریسم موجود و خودش سردمدار تروریسم جهانی است درینجا صحبت کنم . درین رابطه آثار فروان به نشر رسیده و مدارک زیادی در دست است . صحبت من دور این محور میچرخد که علیرغم همهء این مدارک و واقعیت ها هنوزهم در اینجا و آنجا از امپریالیسم انتظار دموکراسی ، پیشرفت و حتی عدالت و تامین حقوق بشر داشتن ، دور از واقعیت است و قهرمان مجید روی همین شناخت تاکید و درین رابطه جبهه گیری و درتقابل با امپریالیسم – از هر قماش آن – سنگر بندی کرد . او نبرد ضد امپریالیستی را با شعار و هدف آزادی ملی ، دموکراسی واقعی ، عدالت اجتماعی وگرایش مترقی طرح و به آن باورمندانه عمل کرد . در طرح این شعاررابطهء دیالکتیکی ناگسستنی بین آزادی ، دموکراسی عدالت و گرایش مترقی قایل میشد و این رابطه را به استناد تجارب تاریخ چنین فورمولبندی کرد :
” تجارب سرتاسر جامعهء بشری و منجمله نبردهای ضد امپریالیستی پارینه ء خلق ما به بهای خون هزاران فرزند پاکباز این سرزمین موید این حقیقت است که آزادی ملی بدون دموکراسی واقعی ، عدالت اجتماعی و گرایش مترقی جز اسارت نوین و ضیاع خون های ریخته شده پیامدی نداشته و نخواهد داشت . ” ( اولین اعلامیه ی ساما )
متکی براین درک عمیق مجید و یارانش ، یکباردیگرسوگمندانه دیدیم که چسان جنبش برحق آزادیخواهانه و ضد سوسیال امپریالیستی مردم ما با دادن خون بیش ازیکملیون قربانی و تحمل رنجهای توانفرسا و خسارات بیحد ، زیر فشارمداخلات امریکا و متحدینش به دلیل انحراف از گرایش مترقی و به تبع آن عدول ازدموکراسی وعدالت اجتماعی ،علیرغم طرد ارتش متجاوز روس ، به کام نیروهای ارتجاعی – امپریالیستی فرورفت و با ضیاع خونهای ریخته شده ، جامعهء ما اکنون هم در اسارتی نوین درچنگال و اشغال نظامیان بیش از36 کشور و زیرچکمه های خونین جنایتکاران بومی دست و پا میزند و هنوزهم جوی خون درآن جاریست.
این منتهای خود فریبی است که تصور کنیم امریکا و متحدینش محض رضای خدا بساط فئودالیسم و ارتجاع را از جامعهء ما بر می چینند و گویا زمینه های رشد اقتصادی – سیاسی را فراهم میسازند و درفرجام مارا به یک جامعه ء دموکراتیک گذار خواهند داد . چنین چیزی هرگزاتفاق نخواهد افتاد . ما در جهان کنونی نمونه های فراوانی از کشور های جهان داریم که امریکا و یا کلا امپریالیستها در آن کشورها نفوذ کامل داشتند وهرچه دلشان خواست کردند ، ولی نتیجه این شد که تمام دارائی آن کشورها ، حتی منابع زیر زمینی شانرا نیز غارت کردند . و به مردم آن کشورها جز فقر و سیاه روزی ، بردگی، فساد اخلاق و دریک کلام محو هستی وهویت چیز دیگری باقی نگذاشتند .
در اندونیزیا و فلیپین حاکمیت های ارتجاعی شان ، خود و کشورشان را دربست تحویل امپریالیستها کردند . امپریالیستها تمام دار و ندار شانرا به غارت بردند . به ازای آن آمار نشان میدهد که در فلیپین بیش از 75 درصد از خانوارهای روستائی در فقر مطلق زندگی میکنند و میزان گرسنگی و بی غذائی از 1985 به بعد به دوبرابر افزایش یافته است . اندونیزیا از آنهم بدتر است . در ترکیه زیرپای امپریالیستها همه چیز له شده و تمام هستی مردم را امپریالیستها به همدستی عوامل بومی شان غارت کرده اند . هم اکنون ترکیه بیش از ده ملیون نفر بیکار دارد و 13 تا 15 ملیون انسان در مرز گرسنگی و 25 ملیون انسان زیر خط فقر زندگی میکنند . به علاوه اینکه ملیونها ترک برای بدست آوردن لقمه ء نانی در سراسر جهان پراکنده شده اند .
کشور های زیادی مثل گانا ، مکزیک ، ارجنتاین درگوشه گوشه ی جهان بدست امپریالیستها توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول وامثال شان در سیاه چال فقر ، بیکاری و گرسنگی فرو رفتند و تمام هستی شان به یغما رفت . در کشور خود ما اینک بعد از شش سال اشغال و حاکمیت بی چون وچرای امپریالیسم ، روز تا روز دامنهء فقر و بد بختی گسترده تر میشود و ما زیر بار قرض فرو میرویم . تا کنون بیش از نود(90) ملیارد دالر را امریکائیها مصرف امور نظامی و ساختن پایگاه برای خودشان کرده اند . فقط لاشخوارصفتانی که ازحاشیه ء شکار امپریالیستها ، از گوشت و پوست خلق مظلوم ما به نوائی رسیده اند ازاین وضعیت راضی هستند ، اکثریت عظیم مردم که روزتا روز بر فقر و رنج شان افزوده میشود برامپریالیسم و متحدینش نفرین میفرستند .
من بنا ندارم درینجا بحث آمار و ارقامی کنم ، عده ی زیادی از دوستان حاضر درین جلسه به اسناد و آماری بیشتر از من دسترسی دارند و نیازی برای اثبات غارتگری امپریالیسم در سطح جهان درین جلسه نمی بینم .
و اما درکشور خود ما ، درینجا نیز نمیخواهم از خیانت بزرگی که امپریالیسم و در راس آن امپریالیسم امریکا در دست درازی های شان به جنبش مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی ما کردند و در نتیجه شریر ترین گروه ها و لایه های اجتماعی جامعه ی مارا با همراهان جهانی شان بر سرنوشت ما به زور آتش مسلسل و سر بریدن ها حاکم ساختند و کشور مارا یک قرن دیگر از همه جهات به عقب راندند ، صحبت بکنم . تاکید من براینست که چگونه میتواند انسان میهن پرست و مردم دوستی از این همه وقایع باخبر باشد و یا حتی در جریان آن باشد و در آن قربانی داده باشد ، بازهم دست در دست امریکا و متحدینش بگذارد و وسیلهء تداوم آ ن سیاست های جنایتبار و غارتگرانه ، فقط با تغییر شکل بشود ؟ شاید این عده میخواهند باجلب دلسوزی استعمارگران راه حل “قانع کنندهء برای طرفین” بیابند ؟
درین رابطه به شهید رهبر مراجعه میکنیم اومیگوید : ” عده ای اند که در متن استعماری خواستار راه حل های “قانع کننده برای طرفین” میباشند و فکر میکنند با دلسوزی و با استرحام میتوانند استعمارگر را راضی به عقب نشینی نمایند – این عده فکر میکنند با توافقات پشت پرده و با زد وبندهای موقتی میتوانند کمکی به ملت استعمار شده ی خود بنمایند و یا واقعا میتوانند حاکمیت ملی و یا آزادی را به مردم بازگردانند غافل ازینکه استعمارگر از آنها به عنوان عروسکهای خیمه شب بازی استفاده میکند تا مردم را مقهور و مسحور حرکات بوالعجبانه ء آنها بنماید و ” درخلوت آنکار دیگر” را میکنند که پامال کردن شرافت ، آبرو و غرور ملی ماست .” ( تسلیم طلبی درقلمرو مبارزه وبقا )
و بیشک هم چنان است که شهید رهبر گفته است . حال دیگر ما طی سالهای متمادی شاهد موارد زیادی ازین ” دلسوزی ها” ، ” توافقات پشت پرده” و ” زدوبندهای موقتی” عده ای از روشنفکران و بخشهائی از جامعهء خود بوده ایم . ولی در تمام این حالات به روشنی دیده ایم که استعمارگر از آنها به عنوان عروسک های “خیمه شب بازی” استفاده کرد و آنها به قول شهید رهبر جز ” پایمال کردن شرافت ، آبرو و غرور ملی ما” کار دیگری از پیش برده نتوانستند .
به نظر من در پس کلیهء این حرکات بوالعجبانه – اگر خبث نیت را نبینیم – فهم نادرست از شناخت امپریالیسم و ستراتیژی ها و نیات استعمارگرانه و جهانگشایانه اش نهفته است . ما این مشکل را هم در شناخت سوسیال امپریالیسم توسط عده ی روشنفکران ( البته نه خلقی – پرچمی ها) داشتیم و محصول آن تسلیم طلبی بود که در جبران آن جنبش انقلابی ضربت های محکمی را متقبل شد . و هم اینک در شناخت امپریالیسم امریکا و متحد ینش این مشکل را داریم که عده ی باز با نادانی شان با آبرو وغرور ملی ما بازی میکنند و در تداوم آن تاریخ مارا به لجن میکشند .
یکی از تبارزات دیگر حرکات بوالعجبانهء روشنفکران که از عدم شناخت شان از امپریالیسم و عملکردهایش ناشی میشود ، آرزوی رسیدن فوری به قدرت است . عده ای از روشنفکران وابسته به جنبش ملی – دموکراتیک ناشیانه صفی را برای قدرت و حاکمیت درذهن خود ترسیم میکنند و درین صف هم اکنون نوبت را حق خود میدانند . اینجاست که هرگونه تئوری وعمل خلاف این پندار را ” چپ روی ” ، ” ماجراجوئی ” ، ” شعار دور ازواقعیت ” و . . . میخوانند . و در برخورد به آن چنان شدت عمل نشان میدهند که در خنثی کردن و نفی آن به همان شدت به آغوش استعمارگر و به تحلیل شهید مجید به آغوش “دشمن آشتی ناپذیر مردم” پرت میشوند . این عده ، اگر خوشبینانه به آنها بنگریم ، ماهیت وسرشت امپریالیسم و عملکرد تاریخی آنرا یا درک نمیکنند و یا نا دیده میگیرند و به مسایل سطحی و آنی بی اهمیت رفرمیستی بی پایه می چسپند .
درک درست از امپریالیسم جهانی وعملکرد آن درجامعه ی ما چنین است که ، امپریالیسم طی سه دهه با هجوم و فرو ریختن سیل بمب و صدور اسلحه به کشور ما ، به دستیاری مرتجعترین اقشار ولایه های اجتماعی ، مردم و کشور ما را در قعر یک سونامی ویرانگر وحشتناک و گسترده فرو برد که در نتیجه تمام عرصه های اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و همه وهمه را زیر و رو نموده و به خاک یکسان کرد . این تکان و ویرانگری به حدی عمیق بود و هست که از کنترول کامل و دلخواه ایجادگران و عاملان خارجی و داخلی اش نیز برآمد . چنانکه روسها نتوانستند از تضادها و بهم ریزی مزدوران خلقی – پرچمی شان جلو بگیرند . هکذا امریکائی ها و متحدین شان هم نتوانستند و نمیتوانند بطور کامل دست پروردگان اخوانی – طالبی شان را به دلخواه خود سمت وسو بدهند . بهمین دلیل است که ما مرتب شاهد تغییر مهره ها وگروههای مزدوردرقدرت بودیم وهستیم . این درهم و برهمی که ازشدت تصادم وخشونت امپریالیستها بامردم ، درجامعهء ما بوجود آمده معنی آنرا نمیدهد که روشنفکر و یا کلا نیروهای ملی – انقلابی ضربت خورده ، زخمی ، خسته ، فرسوده و نا متشکل میتوانند ادعای الترناتیف قدرت بودن ، آنهم در سایه ی امپریالیسم ، بکنند .
به نظر من یکی از دلایل به گمراهی رفتن افراد و دسته هائی از روشنفکران همینست که فورا از خود و یا از دیگران الترناتیف قدرت میخواهند . اینها نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که شرط اول ملی و دموکرات بودن ضدیت با استعمار وضدیت با تجاوزبه حق حاکمیت کشور و مردم شان است . وضدیت بااستعمار و تجاوز یعنی ضدیت با امپریالیسم . فقط کسی میتواند هم اکنون در افغانستان اشغال شده دم از قدرت و شرکت در قدرت بزند که با امپریالیستها برای غارت کشورش سرجوال بگیرد و درتحقق اهداف سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و. . . شان مهره ای اجرائی بی اراده باشد. و چنین کسانی نه نیروی ملی استند و نه دموکرات . پندارهای که گویا برآنند تا ازهمسوئی با امپریالیستها که با اهداف خاصی درینجا آمده اند ، میتوانند زمینه ساز اهداف دیگری بشوند ، پندارهای خامی است که شهید مجید آنرا ” بازی با دم اژدها ” و شهید رهبر آنرا ” حرکات بوالعجبانه ” میداند که پامال کردن شرافت ، آبرو و غرور ملی مارا در پی دارد .
هیچکس قادر نیست که گویا با نفوذ در دستگاه اداره ی مستعمراتی افغانستان جلو همسوئی و همکاری امپریالیسم را ، در صورت تامین منافعش ، مثلا با طا لب بگیرد . آنچنانکه هیچکس قادر نشد جلو رشد تفنگسالار و تریاک سالارهمسو با امپریالیسم را بگیرد . این وسواس که گویا عده ای با همکاری وکمک به امپریالیست های اشغالگر کشور ما میکوشند از غلتیدن کشور به دام حاکمیت اخوانی یا طالبی جلو بگیرند و به دموکراسی کمک کنند ، وسواس شیطانی است و شیاطین امپریالیسم برای بلعیدن بیشتر روشنفکران خوشخیال و ناپیگیر آنرا شایع میسازند و دامن میزنند . امریکائی ها که زمانی اخوان و بعد طالب و حال هم ترکیبی از همه را درکشور ما حاکم ساختند ، خیلی خوب ماهیت ضد دموکراتیک وضد بشری شانرا میشناختند ومیشناسند . و وقتی هم یکی را بدست دیگری ودیگری را با بمباردمان طیارات 52 B و راکت های دور برد کنار زدند ، هرگز هدف شان تحقق دموکراسی ، تامین حقوق زنان و تامین صلح و آرامش در افغانستان نبود . منافع شان آنروز چنان و روز دیگر چنین طلب میکرد . حال هم اگر منافع شان ایجاب کند دوباره طالب و گلبدین را می آورند ومشورهء کس ویا حضور احمد و محمود درفلان پست و مقام پوشالی هیچکاری را عوض کرده نمیتواند .
اینجاست که شناخت شهید مجید از امپریالیسم صحت خودرا باردیگر اثبات میکند که ” امپریالیسم به هر شکل و رنگ و زیر هر شعاری دشمن آشتی ناپذیر خلقهاست ” .
ما اینک برای چندمین بار شاهدیم که مردم درین شناخت از اکثر نیروهای سیاسی و روشنفکر پیشی گرفتند . آنچنانکه در تقابل با سوسیال امپریالیسم این مردم بودند که پیشتر از پیشآهنگان شان به میدان شتافتند و بر وسواسهای شیطانی برخی از روشنفکران خط بطلان کشیدند . اینک علیرغم تمام فریب و اغواهای دموکراتیک و وعده وعید های بازسازی ، تبارز عملی تضاد آشتی ناپذیر مردم با امپریالیسم ، زودتر از پیشآهنگان سیاسی طبقات انقلابی آشکار شد . هم اکنون در گوشه و کنار مملکت مردم به اغراض شوم استعماری امپریالستهای اشغالگر کشور شان پی بردند و به غرور و تکبر استعماری اشغالگران وعملکرد ضد انسانی و کشتارهای بیرحمانه ء شان اعتراض میکنند . در کابل ، جلال آباد ، پکتیا ، هرات ، قندهار ، پروان ، بلخ و. . . جاهای مختلف بر علیه کشتار غیر نظامیان افغان و وحشی گری نظامیان متجاوز تظاهرات گسترده ی مردمی برپا شد .
طبق یک گزارش تلفنی به تلویزیون آریانا ، نیروهای خارجی در شیندند خودسرانه به خانه های مردم داخل شده وتمام ارزشهای فرهنگی – اجتماعی مردم را زیر پا کردند . مردم به دفاع از خود دست در دست هم داده بر سربازان خارجی شوریدند ، عده ای ازآنهارا خلع سلاح کردند و حتی لباسهای نظامی شانرا نیز بیرون کرده وعده ای از مردم به تن کردند . بعد قوای هوائی آیساف منطقه را بمباردمان کرد و گفته میشود که بیش از صد نفر کشته و ده ها زخمی از مردم محل اعم از زن و طفل بجا گذاشته است . عمق این فاجعه به حدی است که کرزی برای روپوشی آن به شیندند رفت و باریختن اشک تمساح از مردم معذرت خواست . و برا ی اغوای مردم به ازای این همه قربانی وعده داد که ولسوالی شیندند را به ولایت ارتقا دهد !! خلاصه روزی نیست که ازجاهای مختلف خبر قتل و کشتار مردم بیگناه به گوش نرسد. اینست ماهیت اصلی امپریالیسم وعوامل بومی دست نشاندهء آن .
آری دوستان ! چنین عملکردهای وحشیانه و خونبار روز تا روز گسترش مییابد و یقینا عکس العمل مردم در ضدیت با نیروهای تجاوزگر نیز گسترش متقابل می یابد . و این خود آغاز یک مقاومت همگانی است که از کنترول و اراده ی این وآنهم خارج است . بیشک درنبود یک نیروی ملی – دموکرات، آزادیخواه وانقلابی ، ازین موج برحق اعتراضی مردم نیروهای ارتجاعی طا لب – جهادی یا پرچمی – خلقی بهره برده و استفاده ی سوء میکنند و باز کار را بجائی میرسانند که شاید دیگر جبران آن یا ممکن نباشد و یا هم به قربانی های زیادی ضرورت پیدا کند . افتراق نیروهای ملی – دموکراتیک و دوری شان از مردم و در پیله ی جنجالهای روشنفکرانه ماندن ، مسئولیت این نیروهارا سنگین میسازد . این نیروها باید بعد از این همه تجارب با تشخیص دوست ودشمن مردم و دریافت نکات اشتراک خود به وسواس ها و به این تشتت و خودخوری و دوری گزینی از مردم پایان دهند .
ما راه های مختلفی را آزمودیم ، جمعبندی مجموع این راهها باید درس بزرگی باشد برای ما و دیگر بیش از ین وقت خود و مردم را تلف نسازیم و آگاه ویا ناخودآگاه برقربانی های مردم و اشغال ، غارت و ویرانی کشور خود بدست اجانب و عوامل بومی شان صحه نگذاریم .
هم اکنون قطب بندی های سیاسی دشمنان مردم به شدت جریان دارد . ” جبهه ملی” یا جبهه ی شمال از اخوانیها و خلقی – پرچمیها ساخته شد . آنها توانستند برای تامین منافع سیاسی شان و به اشارهء اربابان براختلافات ایدئولوژیک و گذشتهء خون آلودشان پابگذارند و دریک جبهه متشکل شوند . در تقابل آن و به اصطلاح برای مقابله با خطر”جبهه ملی” یک کمیته ی بحران – درواقع جبههء جنوب – ساخته شده که ترکیبی است از گروپ کرزی با سیاف و مولوی وکیل احمد متوکل وزیر خارجه ء طالبان وعدهء دیگر. بنابر گزارش رسانه ها این جبهه نیز برای جلب نیروهای مختلف اجتماعی کمیته های از افراد با هویت وسابقهء راست و “چپ” ساخته است . یعنی برای رسیدن به اهداف خاص سیاسی شان راست و ” چپ ” قرار گرفته در مدار قدرت اداره ی مستعمراتی بسیج شده اند .
فقط این مردم هستند که از نبود یک هسته ی متمرکز هدایتگر کماکان رنج میبرند . و با آنکه حاضر و قادر به بزرگترین و شجاعانه ترین عملکردها هم هستند و همیشه قربانی داده اند و ایثار کرده اند ؛ با آنهم نیروهای مدعی همراه و همسوی مردم قادر نشدند خودرا بسیج کنند . ودرگرداب بگو مگو های روشنفکرانهء شان همچنان دست وپا میزنند . بادریغ باید متذکرشوم که تلفات غرق شدن وضایع شدن روشنفکران درین گرداب هم کم نیست . روزی نیست که عده ای با دلسردی ، عصبانیت ، ایزوله شدن و انواع بیماری های دیگر یا به حاشیه پرت نشوند ، یا به دشمن نپیوندند ویا در درون خود به خصم آشتی ناپذیر یکدیگر بدل نشوند . و این خود دردیست جانکاه و ضایعه ایست قابل حساب .
یکی از ویژگی های قهرمان مجید این بود که به قدرت مردم و اراده ء شان باور داشت . از محاسبات روشنفکرانه ی برتری امکانات و دخل وخرج های به اصطلاح روشنفکرانه دوری میگزید . شهید مجید میگفت : ” اراده ی استوار و روح بزرگ مردمی که در راه یک آرمان انسانی بپا میخیزند ، نیرومند تر از اقتصاد غول آسا و تفوق تکنیکی شگفت انگیز است ” . این اعتقاد مجید شعار محض روشنفکرانه و یا تخیل پوپولیستی و صوفیانه نبود . این باور از جمعبندی مبارزات توده ای درسرتاسر تاریخ مایه میگرفت . ریشه ای این باور ازحضور دایمی بین مردم و درک عمیق چشمهء جوشان قدرت مردم آب میخورد . چنین باوری را بیشک نمیتوان فقط در پشت میز و با پس و پیش کردن آمار و ارقام ، ولی جدای از مردم وسوای عمل با مردم بوجود آورد و یا به اثبات رساند . در پیوند با مردم وعمل مردمی است که باور نکردنی ها به باور گنجانده میشوند . تحقق چنین امری به ایثارگری نیاز دارد ، ایثارگری هم عمل عادی نیست که درسنجش و توازن نفع ونقص روزمره بگنجد . ایثار گری فراتر ازین مرزها میرود و به همین دلیل است که شمار روشنفکران ایثارگر در جامعه اندک اند و این توده ها و قهرمانان توده ای اند که با ایثار شان تاریخ را رقم میزنند . آنچنانکه هم اکنون ماشاهدیم ملت کوچک عراق با دست خالی و کشور و امکانات از دست داده اش ، به برکت ایثار و شجاعت پوزه ی غول متکبر و بیرحم نظامی – اقتصادی جهان را بخاک میمالد . شکست ابر قدرت امریکارا ، که به هیچگونه محاسبه ی آماری و ارقامی کامپیوتری و تخصصی نظامی نمیگنجید ، به باورها میگنجاند و وحشی ترین باند جنگجوی امپریالیسم جهانی را به شکست و فرار وا میدارد .
آری ! این قدرت مردم است که خویشتن را خلاف میل صاحبان قدرت ، سلاح ، پول ، تکنیک و ارتش وحشی با سلاح مدرن در تاریخ ثبت میکند و از بقای خود به دفاع بر میخیزد . چنین تجاربی به کرات ثا بت کرده که مردم سرچشمه ء خلاقیت و قدرت هستند . د لیل عمده ی که نیروهای ملی – دموکرات جامعهء ما تا حال نتوانستند آنچنانکه باید در جامعه منشای اثر مثبت تعیین کنندهء شوند ، دوری شان از مردم است . یکی از رهبران یک انقلاب پیروزمند میگوید : ” علت اصلی اینکه کلیه مبارزات انقلابی گذشته به دستاورد های ناچیز رسیده اند این بود که نیروهای انقلابی نتوانستند با دوستان حقیقی خود برای حمله به دشمنان واقعی متحد شوند .”
این اصل در مورد ما کاملا مصداق دارد . ما حدود سه دهه است که در متن مبارزات داغ و خروشان انقلابی قرار داریم و انواع مبارزات غیر مسلحانه و مسلحانه را دیده ایم و یا خود در آن شرکت داشتیم . صادقانه بگوئیم در هر وضعی که قرار داشته و یا داریم ، چه متشکل وچه غیرمتشکل، به چنین قضیهء مهمی چقدر توجه کرده ایم ؟ و اگر احیانا کرده ایم چقدر در ایجاد پیوند با دوستان حقیقی خود برای حمله به دشمنان واقعی عمل کرده ایم ؟
بخشی از ما در تشخیص دوست و دشمن از معیارهای محدود درون گروهی خود ، که خود به غلط آنرا معیار ایدئولوژیک میخوانیم ، پافراتر نگذاشته و در ها را به روی همه ، درواقع به روی خود ، بسته ایم . محصول این سیاست ها هم جز انزوا و پرت وپلا گوئی به هرچیز وهمه کس چیز دیگری نبوده و نیست . بخش دیگری از جنبش با یک پراگماتیسم خیا لبافانه ، حاضر بوده با هرکسی به نحوی کنار بیاید ، جز با دوستان حقیقی خود . این بخش هم عمدتا به عنوان وسیلهء در دست دیگران به کار رفته و آنچنان دستاوردی به نفع مردم وجنبش نداشته است . این دو افراط و تفریط عده ی زیادی از نیروهای با لقوه ی جنبش ملی – دموکراتیک را یا به حاشیه رانده است و یا در دامن نیروهای ضد ملی و ضد دموکراتیک پرت نموده است . اینها تجارب تلخی برای جنبش ملی – دموکراتیک انقلابی کشور ماست که باید از آن درس عبرت بگیرد . واقعا جای خیلی تاسف است که جنبش انقلابی افغانستان با تمام جان نثاری های صادقانه اش و قربانی دادن بهترین کادرها و رهبرانش در چنین وضع متشتت و پراگنده ودرنتیجه بی اثر و نشان مثبتی در مسایل اجتماعی بسر میبرد . این جنبش قهرمانان زیادی را عرضه کرده است ، این قهرمانان غالبا ناشاد رفته اند ، شکست خورده اند ، . . . اینها کاشته اند و ندرویده اند ، آوای آینده را به گوش جان شنیده اند ، ولی خود آینده را که آنهمه در راهش جانبازی کرده اند ، ندیده اند . واین روند کماکان ادامه دارد . از دادن قربانی در راه خلق نباید هراسید ، ولی قربانی دادن باید هدفمند وجهت دار باشد و انسان مبارزایثارگربا قربانی کردن خود راه را برای پیشرفت و ترقی و تکامل مابعد ها باید بگشاید ومابعدها باید آن راه را متکاملتروپیگیرترادامه دهند .
ما نتوانستیم با این همه قهرمانان از دست رفته و خونهای ریخته شده حتی به یک تشکل امیدوار کنندهء سرتاسری که خواست آنها ونیاز مبرم جامعهء ما است طی سالهای متمادی دست یا بیم تا بتواند ماندگان را به تداوم راه قهرمانان جانباخته امیدوار بسازد . و این هسته ی اصلی ضعف ماست .
اندیشمندی میگوید ” کسی که راه را شناخت ، نبض تحول را در دست گرفت و نیروهای دگرگون ساز را گرد آورد و در مسیر دگرگونی جاری ساخت قهرمان میشود . ” (اقتباس از لارنس عربستان، اثر کادول- ویژه نامهء مجید ص 16 )
شهید مجید و جمع یاران همراهش در مقطع زمانی ای که دست تجاوز سوسیال امپریالیسم به خاک میهن ما دراز شد به چنین امری توفیق یافتند و خودرا بحیث قهرمانان مردم ثبت تاریخ کردند .
حال نیز جامعه ی ما درخون شناوراست و زیرچکمه های سپاهیان 36 کشور خارجی ومتحدین بومی شان و زیر پاهای کثیف هزاران تروریست وجنگسالارخونخوار لگد مال میشود . دگرگون سازی این وضع دردانگیز رسالت ماست . اگرکسی به تنهائی قادرنیست درانجام این رسالت راه را بشناسد ، نبض تحول جاری را در دست بگیرد و نیروهای دگرگون ساز را گرد آورده و در مسیر دگرگونی جاری سازد ، این کار را میتوانند مجموعهء از انسانهای آگاه مصمم ، مترقی ، مردم دوست و وطن خواه با درهم آمیزی افکار و اشتراک عمل شان انجام دهند و با برافراشته نگهداشتن درفش آن قهرمانان ناشاد ، رسالت شانرا قهرمانانه بسر رسانند و نسل دیگری را از ناشادی نجات دهند .
در سونامی اجتماعی موجود هیچکس به تنهائی قادر نیست نسخه ء علاج همه دردها را بنویسد . ولی چنین کاری ناممکن هم نیست ، عده ی زیادی درساحات مختلف نظرات جالبی دارند ، میتوان با گردهم آئی چنین جمعی از صاحبنظران دلسوز ، مصمم و عملورز و استفادهء بهینه از آنها و آمیزش دیالکتیکی سالمترین اندیشه های این جمع ، این شاه کلید را بدست آورد و برنامهء عمل مشترکی را تدوین کرد که همه خودرا درآن بیابند . و آنگاه در محور آن برنامه حلقهء اجرائی ایجاد کرد تا بتواند گره گاه حلقات سالم دیگر شود و در نتیجه با کار پیگیر و در پیوند با مردم ، جنبش ملی – دموکراتیک را ازین تشتت برهاند و جبهه ی از دوستان حقیقی برای حمله به دشمنان واقعی مردم بوجود آورد .
من اگر ما نشوم تنهایم
تو اگر ما نشوی خویشتنی
چه کسی میخواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد .
باتشکر ( ش . آهنگر )