من شاعرم ،
من شاعرم ، نه آنکه ز ” سودای چشم یار”
وز ” زلف” تابدار سمن بوی ” مه جبین “
وز باده و سبو
وز ساقی و پیاله و آن ” بوسه های گرم ”
سازم سرود شعرتر و نغمه های ناب .
+++
من شاعرم ،
من شاعرم ، نه آنکه به بال ” خیال خویش
خواهم روم به سوی سپهر ترانه ها
وانجا ،
دران سپهر ،
با اختران گرم جبین گفت و گو کنم .
+++
من شاعرم ،
نه آنکه به هر گلشن نیاز
در پای هر گلی بخرامم ز روی آز
باشم ترانه ساز .
+++
آری ،
من شاعرم که قلب حزینم چو لاله یی
خونین و داغدار و جفا دیده بود و هست
هردم که اشک شعر من افتد به برزنی
روید ازان لاله احساس درد ها
خواند حدیث شور رهایی و فتح باب
بر گوش موجه های نسیم بهار و باد .
+++
من شاعرم که شعر شرر بارمن چونور
تابشگری چو مهر به کاشانه ها کند
چون شعله های گرم . . .
آری. . . !
من شاعرم . . .
پیکار پامیر جنوری 2008