مـقالات

هرات رویشگاه گلهای خونین

درحـوزۀ متن و نوشتار است که حادثه های تاریخی در غیاب زمـان به جـاودانگی میرسند . درعرصۀ نگارش است که فراموشی و سکوت از درون حافظۀ تاریخی بار بار افراشته می شود ؛ درین رویکرد است که باز خوانی یک متن به احساس و نگاه آزادیبخش تبدیل میگردد.
نوشتار ” هرات رویشگاه گلهای خونین ” ، با انگشتان حماسی شهید ایوب (نیزک) به تاریخ اهدا شده است . نیزک ، نه بمثابۀ نویسندۀ حاشیه نشین بلکه خود یکی از سازماندهندگان و اشتراک کنندگان فعال قیام مردمی ۲۴ حوت هرات است.
خواننده ( مخاطب ) از متن مقاله به این دریافت نزدیک می شود که شهید نیزک با بصیرت ، تعهد و آگاهی در رود خانۀ حوادث شنا کرده و زنجیرۀ رویداد های قیام ۲۴ حوت هرات را قدم به قدم تعقیب و با عشق دلیرانـه به پیشانی خونین آزادی حکاکی کــرده است.
بنابران ، گفته میتوانیم که این مقاله در قلمرو احساس و جهان بینی نویسنده ، یکی از مؤثق ترین گزارش ها و تحلیل هایی است که از قلم پرصلابت و زیبای نیزک بمثابۀ یک فعال سیاسی ولایت باستانی هرات به نگارش آمده است.
پسانها این مقاله  در شمارۀ چهارم و پنجم ( دوره دوم سال چهارم – دلو و حوت ۱۳۶۲) “ندای آزادی” ارگان نشراتی سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) به نشر رسید.
بخاطر یاد بود از این روز پرشکوه ، لرزاننده و تاریخی و پاسداشت از مقاومت و جانبازی قهرمانان زنده و شهید این قیام ، ما این مقاله را به پیشواز این روز حماسه ساز به دست نشر می سپاریم .
همانگونه که ارواح پیروزمند قربانیان این روز تاریخی را شاد میخواهیم ، لعنت و نفرین بی پایان خویش را به قاتلان شکست خورده و شرمسار شهدای این قیام برحق مردمی نثار می کنیم.
                                                      یاد شهید نیزک گرامی باد!

نسیم رهرو –  ۲۱ حوت ۱۳۸۷ خورشیدی

 

 

آستانۀ بهار
هرات رویشگاه گلهای خونین

وزآنگهی که گیتی شاهد مولود بد سرشت دیگری است به نام سوسیال امپریالیسم روس، خطۀ افغان زمین نیز با سیمای رنجور اجتماعی ــ اقتصادی اش وبا اندام پوسیدۀ سیاسی ــ نظامی حاکم بر آن در درازنای ربع  و اندی از قرن زمینۀ نفوذ نامرئی، پیشروی دمل وار و لانه گذاری آن مولود سیه کنشت تاریخ میگردد. و پیآمد نامیمون آنرا در لمیدن لایعقل “جمهوری روی”  “شهنشه خوئی” بر سریر سرنوشت خویش  مییابد. در فراگرد لگام دریده گی آن زائیده، شاهد شبیخونی طولا بر سرتاپای خود است که با مراسم تاجپوشی خونین دون همتان تاریخ ــ خلق و پرچم ــ آغاز مییابد و بدینسان گه شمارۀ  ١٣٥٧ برگ هفتم ماه دومش را با علامت گذاری سیاهرنگ تری برمیگرداند ، و تاریخ کشور ما نیز ناگزیر است صفحۀ دیگری برگشاید، ولی اینبار در صدرش سردمداری را با شمشیر استبداد بدست برکشیده از نیام استعمار، اما نه لمیده ، بل دوپا برمسند قدرت نشسته به تصویر میکشد.
سوسیال امپریالیسم روس در کوتاه مدتی که باید، ره به سوی بلوغ را به منتها الیه  رساند وثمرۀ آبستنی اش از سرمایۀ متمرکز دولتی با واپس گذاشتن دوران بارداری صدور، بزودی به هویت سوسیال کلونیالیسم تولد  فرزند ” خلفی ” را به نمایش گذاشت. و در میهن ما خواست تا با بیرون کشیدن لباس  مندرس  ” جمهوری” از تن عروسک قبلی، بعد از تکان و چپه رو کردن و رنگ دموکراتیک دادن به آن، تن عروسک دیگری را بیاراید تا مگر با این عروسک بازی مضحک ، ملتهای جهان را افسون کند  و ملت افغان را مدیون، ولی آنچنانکه بایسته اش  بود، خلقهای جهان را به سوگ نشاند و خلق افغان را بر فراز سیلاب خون.
سوسیال کلونیالیسم روس با به پایان رساندن کنش کودتا، به سادگی قدرت را از “خاندانی ” میگیرد و در بهای خون  ملت افغان به ” دارۀ ” بیمقدار ارزانی میدارد،  و با این ژست گستاخانه اش تاری را از شبکه بندی و تنش عنکبوتی چندین ده ساله اش به  دور و پیش قلب ــ اقتصاد ــ کشورما کش مینماید و آنرا با سائر اعضای – اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نظامی- میهن ما در محفظۀ جولای استعماری اش به طور کامل به بند میکشد. بدینگونه به آبیاری گوشۀ دیگر از دشت خارآلود هوس آزمند جهانگشایی خویش میپردازد و نوکران سیمین طوقش ــ خلق وپرچم ــ در ادای حق به باداری که در دامنش پرورش یافته اند،  کمر به خدمت  نوکری سفت میبندند. این ساقیان زشت کرشمۀ بزم استعمار ( خلق وپرچم ) خون مردم را قدح پشت قدح تقدیم ارباب میدارند تا لاجرعه سرکشد. هرآنچه مردم افغان از فراخنای پرنشیب و فراز تاریخ خویش  به عنوان فرهنگ و معنویت  در بساط هستی داشتند  “نو دولتیان نوکرزاد”  آنرا  به خوان استعمار گذاشتند و در این بخشایش خود ، هیچ مانع و رادعی را لمحه ای مجال بودن نمیدهند. بی محابا به کشتن و بستن و شکستن و بریدن و ریختن و… دست می یازند. درین ویرانگری ددمنشانه است که کیف مدهوشی قدرت شان روز تا روز بالا میگیرد و دست پلید استعمار هر روز رشته ها وبافته های اسارت را در نغمه پردازی ” فرامین” بر تن زخم آزردۀ ملت ما میریسد، غافل از آنکه اینجا بسوس ها، ابومسلم ها، بابه کرخیل ها، مسجدی ها ، ملا مشک عالم ها، خوشحال ها و … آزادسالارانی از این خیل خفته اند و سخن سالاران این تیره گفته اند که :

زنــدگی در پــنـجـۀ عــفـریـت استعــمار نــنـگ است
شیــــوۀ آزادگان با ظـــلـــم واستـــبـــداد جـنگ است

وقهرمانان ضریح برتن آزاده و چراغ سالاران این نژاد، بیدار و ایستاده اند تا تحفۀ جان را نثار دفاع از جانان ــ میهن ــ نمایند.
 و آری! ازقدح نوشی استعمار روس و ازمدهوشی ساقیان “خلق و پرچم” دیری نگذشت که سپه سالاران سالک آزادی، سرود رزم در کوهپایه های غرورانگیز و پرعظمت کنر و پکتیا به  آوا     درآوردند. و در پی آن دلیر مردان رزمندۀ بدخشان خوانسالاران خوان پرشکوه آزادی گشتند. در تعاقب نزدیک آن، حماسۀ همیشه جاوید درۀ صوف به دست پیشمرگان اسارت نا پذیر آن دیاران آفریده شد که برزگران پابرهنه بیل و داس خویش و کارگران قهرمان پتک خود را به سلاح رزم استعمار زدای، و میدان کار شانرا به نبردگاه مبدل کردند. بدین سان این شورشگران آزاد پوی افغان یکی پی دیگری به قربانگاه شتافتند  و برگهای گهنامۀ میهن را به خون رقم زدند و این برهـۀ تاریخ آریانای کهن را فروغی دیگر بخشیدند.
    درامتداد ناگسل این خیزشهای شهابگون خصم افگن برتارک تاریخ مبارزات پرفتوح ملت نستوه افغان، قندیل فروزندۀ دیگری بدست کف آبله گان پابرهنه و قهرمانان ستیزنده و گمنام هریوا زمین برافروخته میشود و با آفرینش قیام خونین ۲۴ حوت  “صبح امید” آزادگی را که  “معتکف پردۀ ” شرارت « خلق و پرچم » بود ، با ندای ” گو برون آی که کار شب تار آخر شد” ، فراخواندند و با خون خویش آفاق دیار شانرا طهارت دادند و با برپایی این جنبش جانبازانه چرخشگاه و نقطّۀ عطفی مشهود برلوحۀ تاریخ نبرد ملت ما با سوسیال کلونیالیسم حک نمودند. و به حق افتخاری بزرگ و تمکینی سترگ منقوش  تمدیدگاه  مبارزات  دشوار ملت ما علیه استعمار روس کردند.
درین جا به عنوان یادوارۀ این خیزش حماسه ساز تاریخی به حد توش وتوان خویش به توصیف تجلیل گونۀ فراز و فرود های آن، پیرایشگر سخنی چند میشویم و به قدر ” برگ سبزی ”  به پیشواز ده ها هزار شهید زنده یاد آن جنبش ، ” درویشگرانه ” تقدیم میداریم.
هرگاه  گذرا نظری بر تاریخ  آریانای پیشینه و باختر پارینه بیفگنیم، برجستگی  و درخشندگی  نام    “هریا” و “هریوا” را نیز در مبارزات مردم آنزمان علیه یغماگران و آزمندان زورمدار وقت، درمییابیم. و جلای اسامی برازنده گان رزمنده اش نیز خیره گر چشمان هر پویشگر بی پیرایه است.  این قهرمانی تا بدان عرش افتخار ره مییابد که کوروشها  و اسکندر ها خود معترف اند ، که چنین باید و چنین باد! چه، اینان با یَـل صفتانی همچون سیاووش ها  و ساتی بارزانس ها  دست و   پنجه نرم کرده اند.
و چون به  دوران مدنیت خراسان چشم اندازی کنیم،  آثارکهن و تاریخی موجود در دیار هری دیرین  و هرات امروزین جلو چشم مان قد افراز میگردد.  و اگرنیک بنگریم، بر سر زبانهای مردم هنوزهم زیر و بم اصواتی از روایات بگذشتۀ دور زمزمه میشود که همه حکایتگرتمدن ارزندۀ آن و بیانگر حماسه آفرینی و سُلطه زدائی مردم آنولا در آنموقع است. هم اکنون نیز مردم هرات همه به یاد دارند که با ایلغار وحشیانۀ چنگیزیان و با مقاومت دلیرانۀ مردم هرات فقط سه نفر از معرکه جان سالم بدر بردند، آنهم در منار مسجدی از چشمرس جلادان چنگیزی به دور مانده بودند و به قول روایتگران بعد از شانزده سال تعداد اهالی شهر به چهل نفر میرسید. درین زمان نیز چون گذشته، سرزمین ثمرخیز و مدنیت شگوفای کشور ما، به ویژه درین مقطع هرات که تمرکزگاه خراسان به شمار میرود، چشمان طماع جهانکشایان را خیره کرده است و آنان خیال دست درازی به این سرزمین را در سر پرورانده و همواره پای از حد خویش فراتر گذاشته و بارها آهنگ تسلط بر این رقعه کرده اند که پیوسته خویشتن اسارتگر خویش را با مقاومت و نبرد جانبازانۀ مردم آن سامان مقابل یافته اند.  و درین سلسله جنگ های مقاومت آزادیخواهانه، فداکاری و استواری مردم هرات تجلی بخش صفحات تاریخ گشته است و ستبر مردان بزرگی را در عرصه گاه نبرد ضد تجاوز به بهای آزادگی به قربانی گذاشته است. اسامی عیاران آزادکیشی چون قارن و نیزک، سنباد و استاد سیس، سمک و مازیار، یعقوب و فوشنجی و… را تاریخ به خاطردارد.
   سدۀ پیش همچنان در سراسر خویش شاهد حرکت شتابگیر کشتی بی لنگر مقاومت افغانیان و منجمله مردم هرات در تموجگاه دریای بیکران خون و آتش در همآوردگاه آزادی طلبانه است ، که درین برش زمان نیز مردم این کرانۀ میهن ما درسهای عبرت انگیزی به آزمندان تاریخ به یادگار گذاشته اند، و باری ، روشن است که شرح گستردۀ هر یکی از سری نبرد های آزادی طـلبانه آن مردم،  در حد این مقال نیست.
   یکدهه قبل نیز بوم و بر هرات نمایشگر قیام ها و راهپیمایی های آگاهانۀ مردم ستمدیده و فقرزده بود، شورش هایی که توأم با خواستهای عدالتجویانۀ مردم و حرکتی است که در جهت دگرگونی شالودۀ اقتصادی ــ اجتماعی حاکم و فرسودۀ بیدادگر. و ازآنجمله است شورش فداکارانۀ مردم در دهم سرطان١٣٤٨ش که از بیداد بیعدالتی رژیم  ، خون در رگ کــوخ نشینان فقیر به جوش مییآید که با سازماندهی فرزندان پاک شان به پا میخیزند و با رستاخیز جسورانه یکبار دیگر نیز شهر را با سلاح مشت گره شده، چوب و سنگ در تصرف خویش میآورند، که این حماسۀ دلیرانه مردم هرات در مطبوعات و رسانه های گروهی جهان انعکاسات شایانی داشت. چهارم اسد ١٣٤٨باز همان مردم رنج کشیده، هدفمند و پلان شده، شورش دیگر به پا میکنند تا کاخ ستم را ویران کنند وعده ای از فرزندان پیشکسوت شانرا که دشمن در آنجا به زنجیر کشیده بود برهانند. درین روز در گرد  ونواحی شهرلانه های امنیتی رژیم،  و از جمله قوماندانی امنیه را به محاصره میگیرند که زره پوش های عسکری به حمایت این لانه های ظلم وفساد میــپردازد.
    سی ام میزان همانسال که مردم برای برکشیدن نعرۀ دادخواهی به خیابانها میریزند ، در محل دروازۀ قندهار این شهر به حملات قوای امنیتی رژیم  پاسخ بالمثل میدهند. سال  ١٣٥١ ش قحطی وحشتناکی بال سیاهش را بر سر فقیران سیه روز میگسترد وصدها انسان مظلوم در کام قهار قحطی جان میدهند و با چشم باز مرگ را به آغوش میکشند. در دهم ماه حمل ١٣٥١ ش در نتیجۀ کار تدارکاتی روشنگران آن دیار، خرمن خشم پابرهنه گان گرسنه آتش میگیرد و از هر کنار و گوشۀ شهر وقصبه با داس وبیل و کلنگ و چوب به تظاهرات وسیع دست میزنند و در اطراف مراکز امنیتی رژیم به تحصن می نشینند  و با تعیین ضرب العجل خواستار فوری گندم میشوند و چون رژیم میدانست که این عصیان سرکش را با زور و سر نیزه نمیتواند جلو بگیرد، لذا همان خواستهای اولیه مردم را برآورده ساخت.
و اما سردمداران امپریالیسم استعماری روس در کاخ کرملین از ازدحام ستم گستری، فرصت نظر افگنی برین درسهای پرآزمون را نداشته و گوش شان از عبرت پذیری بی نیوش ماند و خواستند تا خود طعم این آزمون را بنوشند و برمبنای این طعم نوشی استعمار است که مردم بر و بوم هرات باستان نیز چون سائر یلان خصم افگن میهن،  گُرد میدان میشوند و فصل جدیدی  را برای درسی نوین در عصری تازه با دشمن درنده خوی میگشایند تا اسارت گران را به دست خشم خویش سیلی محکم نوازند و آزادیخواهان را نوید امید بخش سرایند، و آری چنین شد.
  نیمۀ دوم ماه حوت ١٣٥٧ ش هرات در آستانۀ عطرآگین غرش نوازشگر رعد و فروغ آذرخش بهاران است  و هرجنبنده ای در تک و پوی بیدرنگ. و اما آدمیان این سرزمین را شور دیگری بر سر و نوای تازه ای بر زبان است، گواینکه همه شانرا صلاح برآنست و عزم برین که بهار را از رنگ اسارت سترده و با رنگ آزادگی زیبنده سازند.  درین روز در هر کوی و برزنی این زمزمه نواخته میشود که : ” کی شورش میشود؟” و ” چگونه آغاز کنیم؟” . و اینست میل درونی وخواست منطقی هر فرد آزادۀ این دیارکه فقط با احساس درد تازیانۀ ستم و سوزش تیغ استبداد بر تن، فریاد خویش را در لای آن نوا از گلون به هر سو انعکاس میدهد. این نوای نوازشگر آزاده گان و دل درندۀ استعمارگران، فضای هرات را از دوردست ترین روستاها،  از درون غژدی بادیه نشینان تا کلبۀ گلین برزگران، از کوچه های تنگ و تاریک دالان دار شهر تا زیر سقف دکانهای عطاری و بقالی، از ایوانهای سر به فلک مساجد تا دهلیز های طولانی مکاتب، همه جا، هر یسار و یمین و هر بلند و پائین را فرا گرفته بود، هر پیر وبرنا و هر قوی و ضعیف را اراده برآن بود تا گرد بیختگی ظلم استعمار را از خاطر آزاد شان بروبند.
درین شب و روزها هر کسی در تهیه و تدارک آذوقه و علوفه است و هرکس به کسی این توصیه را دارد که: “مواد خوراکی ذخیره کن! ” ، ” در و دیوار و برج وباروی خانه خویش را محکم بدار! ” و ” اگر خنجر وشمشیر ، سنان و کمان، گرز و تفنگی هم داری حدادی اش کن ! “. و این آن فرمان تدارک گیری است که هر گوینده ای به عنوان وظیفۀ خویش بر زبان میراند، واین نیز فرمان تعقلی ذهنش از دهشت افگنی ستم خویان است که خود به چشم دیده و بر پوست لمس کرده است. لذا هر آزاده ای فرمانده و نیز فرمان پذیرِِ آتش افروختن بر کاخ ستم است.
این جو آبستن برای فردای خونین، گوش و هوش دشمن را نیز ربوده بود. خلقی ــ پرچمی ها با سراسیمه گی هر گوشه و کنار شهر و روستا را کمینگاه میساختند و در آن میخزیدند و بر دوش و کمر خویش سلاح می آویختند و هر جا که لانۀ شان بود سنگر سازی داشتند. گویا اینکه اینها از چهرۀ پرتپش شهر و از نبض پر جنبش دهات دریافته بودند که فردای تذلیل و جزا دهی شان نزدیک است. لذا تبلیغات متعفن و متهوع شانرا به هر دور و طرف سردادند. ودرین هرزه گویی خویش، پیوسته اعجاز تسلیحاتی و زورمندی ارباب خویش ـــ امپریالیسم روس ـــ را به رخ مردم میکشیدند و سعی داشتند تا از بمباردمان، از  به خاک یکسان کردن امکنه و از به نیستی کشاندن امتعه در دل مردم ترس وبیم بیفگنند. و اما مردم که تصمیم شان یکی بود و راسخ، این همه خیز و تلاش بیهودۀ دشمن را فقط با نیشخندی تمسخرآمیز ، بی اثر می ساختند. در برابر اینهمه رخ نمائی تسلیحاتی خصم بدکین، مردم به همدگر میگفتند: ” خیر است این چشم ترسانی است، کاری از دستش برنمیآید، این همه سلاح به دست ما میافتد”. و این درک عمیق مردم است از زبونی استعمار، هرچند زورمدار ، و از بی اثر شدن سلاح، هر چند مخرب در برابر توفان سهمگین خشم خلق .
 مردم با ناشکیبائی لحظه شماری میکردند و لمحه های زمان بــــر دوش و کول آزاده گان سنگینی میگذاشت. زیرا همه به انتظار آنموقع موعود اند تا روزگاران را بر اسارتگران وارونه کنند. اما هیچکسی نمیدانست آنروز کی است؟ و چه وقت فرا خواهد رسید؟ انتظار سخت گذر است و تحمل بار گران اسارت سخت تر از آن ، و هیچ آزاده ای را بیش ازین یارای حمل این بار نبود.  ولی همه به فکر تدبیر آغاز گران نشستند و این پرسش ذهن شانرا مشغول میدارد که: ” آغازگران کیانند و کجا؟”
مردم آزادی جوی و پویشگر هرات  که از خیزشها و جنبشهای آزادیخواهانۀ نیاکان خویش در دل تاریخ به یاد دارند و خود نیز رزمنامۀ تازه رقم زده اند و به ویژه از مبارزات مثمر دهۀ قبل در خاطر خویش ارزنده تجاربی ذخیره کرده اند. لذا همه برین یقین پای میفشارند که : باید سپه سالاران مدبر و قافله جنبانان خبره در پیش باشند تا نظم همآهنگ را درین حرکت توفنده برقرار نمایند، تاکتیک ها و تدبیر های لازمه را در هدف گیری قلب چرکین دشمن به کار برند تا بدینگونه از جنبش و مقاومت خونین خویش ثمرات مطلوبی را بچینند و قافلۀ آزاد سواران به منزلگۀ آزادی ره به اطمینان پیش برد و از تیر رس قافله دزدان در امان باشد.
لذاست که مردم با این دریافت دقیق خود ، درین روزها که میخواهند به قیامی عظیم دست زنند، بی صبرانه انتظار پیشا پیشی رهبرانی آشنا را دارند. در بین مردم این زمزمه طنین انداز است که: ” باید جلوداران فهمیده باشند! عاقل و با تجربه باشند”. ونیز نامهای پیشکسوتان معروفی را که در دهۀ پیش سهم به سزایی در ایجاد، تنظیم  و رهبری شورشها و قیامهای مردم علیه حکام ستمکیش زمان داشتند، به یاد میآوردند. و وجود پویای آن فرزندان مبارز و آگاه شانرا درین خیزش ضد استیلای بیگانه، نیز آرزو میکردند. اما، دریغا که این انتظار به پایان نمی رسد و مردم  به جلو دارانی و رهبرانی دست نمی یابند چه ، جمعی از بهترین ها را دست  اهریمن  ربوده است و جمعی وارث و رهرو را هم توان این رسالت سترگ نیست. و از جانبی مردم ، دیگر توان پذیرش بیداد گری های جانیان خلق و پرچم را ندارند و بیش ازین وجود گند آلود این دون پایگان را در زمین و فضای میهن خویش پذیرفته نمیتوانند ، لذا سیل عصیان شان سر می کشد و خود آغازگر و جلو دار خویشتن خویش گردیدند.
نخست در ولسوالی ها و قریه های خیلی دور از مرکز شهر ، شورش های تکجوشی جرقه زد و خروشید ، و شماری از اراذل خلقی – پرچمی را به کام آتشین خود کشید. ولی چون این حرکت های قهرمانانه از نیروی همگانی برخوردار نبود ، دشمن کین توز با وحشت و دهشت تمام توانست موقتأ سرکوبش نماید. این اعمال سرکوبگرانۀ رژیم مزدور، آتش خشم مردم آزادۀ هرات را بازهم بر افروخته تر می نمود  و آمادگی خویش را برای براه انداختن شورشی دشمن کش ، بیشتر عیار می کردند.
دشمن با چشم دوزی بر جریانات ، سراسیمگی اش افزونتر می گشت. شایعات پر آب و تاب شروع قیام همگانی به همه جا پخش و پراگنده میشد. پنجشنبۀ قبل از ۲۴ حوت این آوازه به هر دروازه رسید. که فردا همۀ مردم شهر و ده  در مسجد جامع بزرگ شهر هرات حضور به هم میرسانند تا بعد از ادای نماز جمعه ، با مشتی واحد به سوی کاخ ستمگران غارت پیشه یورش برند. در نیمۀ دوم یکروز همه کس با خبر شد که فردا جمعه باید به سوی مسجد جامع بشتابد. با اینحال ، دشمنان را نیز آرام نبود و ترس و لرز فراوان بر اندام شان چیره گشت. لذا به تدارکات فوق العادۀ استحکاماتی پرداختند ، گرداگرد مسجد جامع را با پیاده کردن غند ضربه  محکم کاری کردند. توپ ها نیز دهان به سوی مسجد جامع گشودند ، و تانک ها دروازه های بزرگ مسجد جامع را زیر نشانۀ خود گرفتند. مسلسل های سنگین نیز در پشت بام های قوماندانی – که در مقابل مسجد جامع به فاصلۀ عرض جاده موقعیت دارد – کار گذاری شد و جاده های حدود آنرا در زاویۀ  تیر باران در آوردند.
صبح جمعه ، شهر هرات شکوه دیگری داشت ، شکوهی که دیباچۀ صیقل زنی رخسار شهر از غبار اسارت بود. مردمان دسته دسته از دور ترین قصبات راه  دراز پنج ، شش ساعته را پیموده بودند و به جانب موعود گاه می شتافتند. چهره ها بر افروختگی داشت و گویای خشمی دشمن سوز ، و دور نمای روشن اما خونین بود. صحن فراخ مسجد جامع هرات را دیگر جای پای گذاشتن نماند . ایوان های نقاشی شدۀ سقف بلند آن اکنون انتظار گاه صد ها پهلوان قوی دل گردیده بود. شاید نخستین بار است که مسجد جامع از روزگاران قدیم بدینسو این عظمت و جلال رزمجویانۀ بی همتا را نصیب می شد. فضای گشادۀ این صورتگر ازمنۀ پیشین – مسجد جامع – را نفس های تبدار عاشقان حق و آزادی گرمی بیش از حد می بخشید ؛ پهنۀ مسجد جامع میثاق گاه داد خواهان گردید. همهمۀ  پرالتهاب مردم ، سلاح بدوشان خلقی – پرچمی را در بیغوله های شان خزانده بود. از هراس ، دل در سینۀ شان نمی گنجید. رنگ از روی و رمق از جان شان پریده بود ، و زمین و زمان بر آنان تنگی میکرد.
با اتمام نماز ، مردم همه به پا ایستادند. نبض ها به تندی میزد و قلب ها تپشی پر شتاب داشت. هرکسی را در سینه فریادی خفته بود و در انتظار برکشیدنش ، چشم ها خیره خیره در پویش فریاد گری بود ، تا فریاد او نیز رهی پرواز بیابد و قلب دشمن شگافد. دست و پا ها را نیروی حرکت به پیش در خود می فشرد. و اما پیشروان آغازگر پدیدار نگشتند. لذا ناگذیرأ تجمع شان پراگنده شد و هرکس با پای خسته راه خود بگرفت و با خشمی دو چندان سوی کاشانۀ خود شد. ولی شاخۀ امید در دل شان نشکست و به یکدیگر می گفتند: ” یکروز دیگر حتمأ شروع میشود “.
هفتۀ نو آغاز شد. زمزمۀ برپائی قیام سرتا سری آویزۀ گوش هر انسان اسارت ناپذیر بود. تدارک گیری برای قیام همان گرمی اش را داشت. انتظار فرا رسیدن روز نامعلوم با همان قوت خویش اندام آدمیان آزادی پوی را  فشار میداد. هر روز خبر هائی از طغیان تک قریه هائی اینجا و آنجا پخش می شد. حرکت های مضطرب نیرو های نظامی رژیم به این طرف و آنطرف ، مدلول این خبر هاست. مردم در کسب خبر های مستند تا آنجا دقیق می شوند که یکباره به خاطر کشف اطلاعات به شنیدن روابط مخابراتی نیرو های نظامی دشمن از طریق رادیو های خود گوش میدادند. اضطراب و بی چاره گی نیروهای خصم تا بدانجا است که در مخابره هایش هیچ نوع  رمز و شفری را به کار نمی برند ، و مردم از این طریق به خوبی  درمی یابند که رژیم بیگانۀ خلق و پرچم چگونه به  ویرانگری و کشتار بیرحمانۀ همشهریان شان ، پرداخته است.
 هنوز دو روز به آن روز ناپیدا ( ۲۴ حوت) باقی است  که شهر هرات ، رفت و آمد سریع تانک ها و زره پوش ها  و پرواز پیاپی کرگسان آهنین- هلیکوپترها  و طیارات جنگی را بر زمین و بالین خویش شاهد است. ۲۱ و ۲۲ حوت در یکی دو ولسوالی ( غوریان و پشتون زرغون ) مردم به شورش دست میزنند. رژیم دد منش نیروهای فراوان برای دفع شورش بدانجاها گسیل میدارد ، مقاومت مردم دوامدار میشود . ۲۳ حوت سراپای دشمن را ترس و بیم بیش از حد فرا می گیرد ، درین روز برای اولین بار هلیکوپترها  فضای شهر هرات را با پخش اطلاعیه هائی ، تیره و تار می کنند. اطلاعیه ها حاکی است از ” سرکوبی و نابودی چند تا اشرار”  و ” اخطار سربریدن ، دست و پا شکستن و بند و زندان به آنهائی که آهنگ این چنین حرکتی را داشته باشند “. هیجان و شور رزم  و جهاد، گرم و گرمتر میشود. همهمۀ شروع قیام درین دم و آندم سراسر شهر را در خود می پیچد. عصر همین روز این بانگ، طنین پر آوائی می افگند که ” فردا قیام میشود ! ، فردا قیام میشود! ” . این نعره همان سوز و دردی است که دیگر جای حبسش در سینه و گلو نبود و باید رهایش کرد ، و مردم به خواست خویش و به فرمان ضرورت زمان این فریاد را بر می کشند. با آنهم کسی را یقین کامل نیست که  “فردا قیام میشود ، به ویژه شهر نشینان را ، زیرا از جمعۀ هفتۀ پیش هنوز چند روزی گذشته است و اما که همه را این امید بر دل است که ” فردا قیام میشود”  و این تشویش بر جبین که ” اگر فردا قیام نشد چه ؟” و اما ، شبانگاه ۲۳ حوت جوانمردان ، عیاران و پهلوانان برهنه پای تیره روز و روشندل را انتظار جانکاه به سر آمد  و بستر خواب دیگر فراخور شان نبود ، غیرت آزادگی شان ، شب زنده داری را بر خواب اسارت گزینش داد. اهالی روستا ها و قریه جات از نیمۀ شب لباس رزم  و مردانگی بر تن آراستند  و با فریاد های آزادگی تیره گی شب را بر دریدند، خروش وارسته گی بر آوردند که غرش امواج هریرود را در خود نهفت . غژدی ها و کلبه ها از وجود مردان تهی گشت و همه به سوی نبردگاه گام نهادند. هر کسی را بیل و داس و کلنگ ، چوب و شمشیر ، سنان و کمان و خنجر به دست بود. دانه ، دانه تفنگی نیز به یادگاری زنده یاد پیشینیان رخ می نمود.
در نخستین قدم – حرکت جنبش از حمله بر خانه های خلقی – پرچمی ها و جاسوسان جیره خوار شان آغاز یافت. با چشم برهم زدنی ، دمار از روزگار اینان بر آورده شد. حرکت مردم  با شتاب برق آسا  رو به پیش میرفت. کم کمک دسته های پراگنده از قریه جات مختلف ، خیل انبوه تر و موج برنده تری را تشکیل می داد. حملات بر کمینگاه های دشمن در مکاتب دهات متمرکز شد ، به زودی این لانه های مسلح را سیل خروشان یورش خلق ، چون خسی در خود بلعید. حرکت بازهم به پیش می شتافت و خروش امواجش توفنده تر می گشت و آوایش غرنده تر از آن.  آتش خشم مردم سیاهی دلگیر شب را به روشنائی دلفروز بدل کرده بود.
در دمدمه های سپیده دم ۲۴ حوت مراکز ولسوالی ها در حصار امواج سیل آسای جنبش در آمد. درین جا ها که دشمن با پیاده کردن نیروهای نظامی اش تدارکات بیشتر سنجیده بود ، نبردی سنگین بین سپاه بی سلاح مردم و لشکر سرا پا مسلح رژیم ، در گرفت. خصم درنده با تمام قوا آتش می کرد و سدی از گلوله ها  در برابر هجوم مردم ساخته بود. ولی توفان خلق را از هیچ مانع و سدی جای روی برتافتن نبود و هیچ دیواری را  در برابرش تاب برپا ایستادن. و یکی پی دیگری فرو میریخت. جوانان روئین تن پیاپی . . . می افگندند و رستمانه بر دشمن می تاختند. باران گلوله های دشمن جوانان آزاده را سینه می شگافت ، قد افراشتگان آزاده دسته دسته نقش زمین می گشتند تا نقش پای بیگانه متجاوز را از زمین مرد پرور خویش به خون بشویند. دیگران بی هراس و نترس سیلاب وار و خیزاب گونه ره می سپردند  و دمبدم عرصه را بر دشمن تنگ می آوردند. آتش سلاح عدوی بد کین با همان شدت و حدت خویش کارگر نمی افتاد. صدای انفجار گلوله های توپ و تانک به گوش عصیانگران پاکدل به سان آوای جغد و کرگس بی اثر بود. هر رزمجویی را شتاب بر آن بود تا از دیگری پیشی جوید. سپیده دم بامدادان نزدیک می گشت و روزگاران بر سلطه گران تاریک.        سرانجام گلهای سپیدۀ صبح دمان آفاق با شگوفه های پیروزی رزم آوران بر یغماگران ، همنوا شگفت. افق خونین شد ، و بدینگونه دمیدن صبح ۲۴ حوت بر جبین به خون رنگینش پیام بر چیده شدن بساط اسارت از پهنای دشت و کوه و دامن روستا را به ارمغان آورد. صد ها  تن خونین، کرانۀ زمین را پیراسته کرد و روز ۲۴ حوت به پیشواز بارگه خون ، بار یافت . باری ، تا اینجا روستائیان – این ناب دلان آزادی جوی-  اندام سرسبز روستا را با زمزم خون طهارت رهائی دادند و اکنون به آستان دروازه های شهر رسیدند.
دشمن حیله گر و مکار از چند روز به این طرف دریافته بود که اگر ، امواج یورش روستائیان با توفان خیزش شهریان یکی شود ، دیگر او را جای نفس دمیدن درین دیار نخواهد ماند. لذا در تدارکات استحکاماتی خود ، آستانۀ شهر و روستا را ، با استقرار زره پوش ها ، در جریان شب سد بندی کرده بود. بدینگونه نبرد مردم حماسه ساز هرات با رژیم استعمار بیار، در آغاز روز ۲۴ حوت در دو جبهه تداوم یافت ، از بیرون شهر و در داخل شهر.
شهریان که تمام شب را در بیتابی فرا رسیدن صبح به سر برده بودند ، با چهره گشایی مجمر خونرنگ خورشید ، بیدرنگ خانه ها را به  کور و شل ها  سپردند و دسته دسته از حصین محله ها به حریم جاده ها  درآمدند و در کمین دشمنان کمان افگندند. دشمن از رادیو ریلی با آواز کریه توأم  با التماس وحشت آفرین هوشدار میداد که : ” اهالی محترم هرات ! از منازل خود بیرون نشوید! ما را مجبور نسازید شهر زیبای هرات باستان را به تل خاک بدل سازیم”!!! . اما بلندی فریاد های آزادگی و تندر نفیر های نفرین بر روس و عمالش شکسته گر دیوار صوتی گردید و آواز کرگسان رژیم و بنیاد های کاخ استیلاگران فرو می ریخت.
هنوز صبح زود بود که حملات مردم بر لانه های امنیتی رژیم ( ماموریت ها ) در هر کنج  و گوشۀ شهر آغاز شد. مقاومت نیروهای امنیتی در برابر عزم دگرگون ساز مردم ، بیهوده بود. هر سرو قد جوانمردی که خون آلود بر زمین می غلتید ، همرزمان دیگر خشم شان بیشتر می جوشید و توفان جنبش مهیب تر می گشت. با آنکه کشته های آزاد قدان پشته می شد ، ولی به زودی لانه های امنیتی فتح گردید و پرچم های پیروزی و آزادگی برآنها به دست مردان برهنه پای آزاد پیشه  بر افراشته شد.
تانک ها و عراده جات نظامی دشمن در بستر جاده و در سینۀ کوچه ها ی بزرگ شهر ، سرگردان غر و لند میکردند و دیوانه وار چهار دور خود را ، زیر رگبار مسلسل ها  قرار میدادند. مردم که مال و جان را به قربانی عروج  فرازگاه  آزادگی  دعوت کرده بودند ، از هر سو بر دشمن پی در پی و بی هراس حمله می بردند . همۀ هستی “من و ما ” در خدمت جنگ برای آزادی در آمده بود. هجوم فداکارانه و بی دریغانۀ مردم بر تانک های زره تن دشمن با دست خالی و با سلاح سنگ و چوب ، بی اثر بودن سلاح را در برابر ارادۀ رزمندۀ مردم بار دیگر جلوه گر می ساخت. استعداد های مردم در تدابیر نظامی به یکبارگی چنان شگفته بود ؛ که میتوانستند از همه چیز به عنوان سلاح رزم استفاده برند. با بریدن درخت های تنومند ناجو و سرو از حاشیۀ جاده ها ، راه عبور را بر ماشین آلات نظامی دشمن می بستند و بر آنها حمله میبردند. ده ها تانک زره پوش  متوقف و آتشگیرۀ کانون خشم شان گشت. زن های سلحشور – این سلالۀ  والاتبارانی چون ملالی ها – نیز از درون خانه های خود تدابیر گونه گونی به کار می بردند. لحاف های نفت آلودِ آتش زده را از پشت بام ها  روی  تانک، وسایل نقلیه و آلات نظامی دشمن فرود می آوردند. بدینصورت برای مردان جنگجو فرصت غافلگیری دشمن میسر می شد.
شهر جلوه گاه از خود گذری ، جانبازی و فداکاری – عابدان آزادی گشته بود و یوم نمایشگر دهشت فگنی زبونانه ی استعمارگران. مردان شیر دل شهر  تا آخر نیمروز اول روز ۲۴ حوت ، با مردانگی و شهامت بینظیر توانستند تمام هرزه گیاهان خارگین استعمار را از تمامی کوی  و برزن شهر ( جز قوماندانی امنیه ) ، سر به نیست کنند.
بستر و بالین شهر به غنود گاه هزاران شهید از خود رهیدۀ در خون تپیده بدل شد. اجساد مطهر این پاکبازان را بر تخت روان ( کراچی های دستی ) در آغوش هم گذاشتند و بعد تحویل آغوش پر مهر خاک پاک وطن می کردند تا در آنجا مطمئن بیاسایند. روستائیان قهرمان نیز به شهر در آمدند.     باری، شهر که اکنون پیوستگاه موج خروشندۀ روستا نشینان و توفان هیبت انگیز شهر وندان گشته بود ، نخوتگر زیبنده داشت. حال که نطع چرکین ضحاکان خلق و پرچم از دامن شهر به زور ید خلق برچیده شده بود ، هلیکوپتر ها و میگ ها بر فراز شهر به پرواز در آمدند و همه جا را – خانه های مسکونی تا درون کوچه ها و جاده ها – زیر ضربت خود در آوردند که کودکان و نوباوگانی نیز خونین کفن شدند. بمب چون ژاله بر شهر می بارید ، ویرانه می ساخت و هستی می بلعید ، ولی به ارادۀ آهنین آزادگان تأثیرچون پشیزی هم نداشت و فرمان همچنان به پیش بود. و مرکز فرماندهی نیروهای امنیتی  ( قوماندانی امنیه ) ، هنوز سخت جانی میکرد. چه ، این بیغوله با مهمات نظامی بیش از حدی مسلح و با تعدادی تانک های زره دار محافظت می شد. تا اینگاه یورش مردم بر این موضع مهم دشمن به صد ها شهید بر جا گذاشته و سیلی از خون جاری کرده بود. حال دیگر همۀ مردم – این راست قامتان بلند همت ، بدانسو روی آوردند و با دادن قربانی های بی حد و حصری و کشتار عدۀ زیادی از اعضای رژیم مزدور ، توانستند قوماندانی را نیز خلع سلاح نمایند. شمار معدودی از جنایت پیشه گان – به شمول قوماندان امنیه – با استفاده از تانک ها خود را به مسجد جامع رساندند و در گلدسته های آن پناه گزین شدند.
در فرجامین ساعات روز ۲۴ حوت ، با غروب دل انگیز خورشید در آستانۀ بهار ، طلوع خونین خورشید آزادی شهر جلوه گر شد. در هر کنار و گوشه و در هر جاده و کوچه ، شهیدانی بی شمار در کفن خون آرامیده بودند.
سراسر پهنۀ شهر لاله زار خون گشته بود. ریزش باران شدید درین لحظات خون آزاد مردان را به رود بار هری متصل ساخت تا از آن طریق بذر آزادی را همه جا سیراب کند. مردم با دادن هزاران شهید ، نردبان صعود به معراج آزادگی ساختند. شامگاهان در هر خانه و کلبه ای خوان خون هموار گردید و پذیرای شهید و شهیدانی بود. دامان هر مادری آرمیدگاه جوانان زخم بر تن شد. اکنون رسالت زن های شهامت پیشه بود تا پرستاران مرحم گذار گلزخم ها باشند. لغزش اشک شوق آزادی بانوان ، در شیار زخم ها مداوای آزادگان می گشت.
چون رسالت شگفت انگیز مردم قهرمان در آزاد سازی مأوای مقدس شان در این روز رو به اکمال میرفت ، نوبت فرزندان وفادار خلق در داخل فرقۀ عسکری – که از همان آوان توفانی شدن خیزش در چیدن ساز و برگ یورش نابود کنندۀ دشمن بودند – فرا رسید. این راز داران همیشه زندۀ خلق با آغاز رزم خصم افگن، در درون فرقه ، قلب دشمن را در هم دریدند. عزم فولادین سربازان و افسران میهن دوست و غیرتمند ، با نبردی سهمگین در امتداد شب ، قصر فرعونی استعمار گران روسی و نوکران دست به سینۀ شانرا از بنیاد بر انداخت. ده ها لاشۀ گندیدۀ اعضای باند خلق و پرچم را در هم آغوشی با تعداد زیادی مشاوران نظامی روس ، به طعمه گاه سگ و کرگس فرستادند. قیام پیروزمند ارتشیان – که شیر مام وطن نوش شان باد – در پیوند با جنبش مردم ، کرملین نشینان استعمارگر را چنان خشم آلود ساخت ، که میگ های غول پیکر بمب افگن را از میدان های ازبکستان و تاجکستان فرمان آتش دادند. و با دهشتی بینظیر سنگر گاه افسران و سربازان مبارز – محوطۀ فرقۀ هرات – را ، با به کار برد بمب های ناپالم و خوشه ای ، زیر بمباردمان قرار دادند. این جنون وحشتزای ددمنشانۀ استعمار ، آن نیمرخ آئینۀ قدنمای سوسیال امپریالیسم بود که میشد نیم رخ دیگر آنرا در فردای ” تجاوز عریان”  و لشکر کشی صد هزار نفری ، از همین اکنون پیشبین بود و با چشم باز سراشیب رسوائی آنرا مشاهده کرد.
مقاومت و پایداری سربازان و افسران – این پاکزادگان سلحشور افغان زمین – در برابر حملات غول آسای دشمن ، بینظیر بود. و تا فرا رسیدن سحرگاه ۲۵ حوت ، با سرنگون کردن دو فروند میگ و وارد آوردن تلفات سنگینی بر دشمن ، تداوم یافت. مردم آن ولا به پاسخ اعلامیه ای که از حلقات انقلابیون شهر پخش شده بود، قافله های مواد غذائی را به جانب فرقه سرازیر کردند و برای مسلح شدن بدانجا میرفتند. صبح آنروز ارتشیان با بیرون کشیدن اسلحه جات و مهمات نظامی از فرقه ، به آغوش گرم مردم درآمدند. تعداد بیشماری از انواع سلاح را تقدیم جوانان رزمنده کردند.
از ۲۵ حوت به بعد روز چهره گشائی و نقاب افگنی کامل استعمارگران سوسیال امپریالیسم روس است. هلیکوپترها  چون خیل کرگسان آهنین بال ، پی در پی فرود می آمدند و از بطن خویش ده ها تانک و توپ می زائیدند و باز پرواز میکردند تا بار دیگرآبستن شوند و باز بزایند. بدینسان سینۀ خونین دریدۀ شهر آزاد شده را ، یکبار دیگر تانک و توپ های زرهدار با پردۀ آهنین مستور کرد. روشنائی سیمای شهر رها شده را هالۀ سیاه انفجار بمب و باروت در خود پوشید. گلوله های توپ و نواله های بمب به شدت باران بر سر و روی شهر می بارید و آدمیان را گروه ، گروه در مغاک خود فرو می کشید. دست و پای ، گردن و بازو ، پشت و دوش ، سینه و کلۀ انسان های استوار با بیرحمی بیشرمانه زیر زنجیر های تانک له می شد. اژدهای استعمار که زخمی ناجور از قیام خلق  بر تن کثیفش برداشته بود ، اکنون بر هر چیز این دیار چنگ و دندان میزد.
پراگنده شدن مردم بعد از آزاد کردن شهر در روز ۲۴ حوت و عدم بسیج هماهنگ شان برای دفاع از شهر آزاد شده با آنکه به همت والای فرزندان راستین شان ، سربازان و افسران ، سلاح زیادی را در اختیار داشتند – کمبود کارآئی و مهارت در بکار برد سلاح و . . . دشمن زخم خورده را مجال غنیمت آمد تا با پیاده کردن نیروهای تازه دم خود با آرایش نوین قوایش به ویرانی و سرکوب سراسر شهر بپردازد و بار دیگر با دست و پا زدن مذبوحانه و جنایت بار ، شهر را در تصرف خویش در آورد. لانه های سرنگون شدۀ استعمار دوباره تسلیح و مرکز فرماندهی جنایت بارگی و ستم پراگنی شد. مزدوران هرز رژیم که زخم آلود ، جان زنده بدر برده بودند ، در پناه غول استعمار لحظۀ نفس کشیدن یافتند.  با مستی و جنون به تار و مار و غارت کردن ، سوختن و نگون ساختن جان و مال مردم پرداختند.
کودک و نوجوان ، نوباوه و پیر زن ، مسن و سالخورده را جوخه جوخه به رگبار بستند. اطفال را بر نوک سرنیزه کشیدند و دختران را پستان بریدند. جوانان را با تیغ چشم از حدقه کشیدند و پیرمردان را دست و پای شکستند. دسته های آدم را با توپ پراندند و صد ها تن را زنده تا گردن به گور کردند. عده ای را از میان دو شق کردند و برخی را لخته لخته گوشت از تن بریدند و زبان را با خنجر از کام کشیدند و سر به ساطور شگافتند و . . . و هر آنچه چنگیز و هیتلر ، فرانکو و . . . و دیگر جلادان تاریخ فراموش کرده بودند ، اینان با چشم دریده گی وقیحانه انجام ده آن شدند.
تیغ جلادانۀ استعمار به دست نوکران پرورش یافته اش تا بدانجا کشت و درید و به خون غلتاند ، که عده ای از این آدمیت باختگان خون نوش – خلق و پرچم – خود نیز از قماش کله منار ها ، خرمن های دست و سر و پای آدمیان ، گردش سنگ های آسیاب از جریان جویبار خون – از شنیدن ضجه و ناله های خیلی از نیم کش شده گان – مست و دیوانه شدند. و از آنجمله است دیوانه شدن قوماندان امنیه ولایت که رژیم مجبور به زنجیر پیچ کردنش شد و به عزلتگه دارالمجانین اعزامش داشتند.
و آری ! در آستانۀ بهار پژواک غریو رزم توزان در فضای آزاد پروران ، نوای بلبلان بهاری را شگفتی آمد. در آستانۀ بهار چو زخم بر تن آزادگران گلگونه شگفت ، گلهای شقایق و ارغوان در تپه ها و دامنه های هری بر ارجمندی گلخون ها آزرم گونه سر تکریم فرو بردند ، چون تن شهیدان پیراستۀ کفن شد نسترن در آستانۀ بهار شرمگینانه کفن از تن درید ، غرش سهمگین موج خون چون به بلندای آزادی رهبر گشت ، خروش موج هریرود  در آستانۀ بهار خود نمائی نمی کرد ، تن خونین شهیدان چون  به ده هزاران رسید زمین را در آستانۀ بهار جای لاله روئیدن نبود، سبزینه های آستان بهار خونرنگ شدند و . . . بهار هرات ، بهار خون گشت. و بدینگونه در آستانۀ بهار پهنۀ درخشان هرات فراز پیروزمند خونین و فرود خونبار غمین به خون نگاره زد و هرات بار دیگری حاکم تاریخ گردید.
 و اما که ، از آن فراز رنگین به خون و فرود آغشته به خون میتوان به راستایی چنین ره برد که :
 — خلق قهرمان ما زنجیر گسل است و در قفس انقیاد نمی گنجد ، حتی اگر این قفس را پنجره زرین کنند و آب و دانه اش هم شیرین .
 —  هرگاه ملتی به پا خیزد و با عزم جزم با خصمی درستیزد ، از این دو ، بلاشک این دشمن است که باید از میدان بگریزد ، اگر هم الوندی از سلاح مدهش و مدرن او را تکیه گاه باشد و یا حتی غول نظامی دنیا.
 -– عنصر وحدت و یکپارچگی آن جانمایۀ نهادینی است که آبشخورهرگونه پیروزی میشود ؛ چه در فرایند یگانگی است که پویش ها و تنش ها  ” همچو توفان بر ستمکاران غبار مرگ ” می بیزد  و ۲۴ حوت ۱۳۵۷ جلوۀ فروزانی از این توفان است.
 —  رزمنده قهرمانان پرورده در دامان هریوای یل پرور با جهش توفندۀ شان ، منزل ها از پیشآهنگان کاروان سیاست به پیش افتادند و فهماندند که کاروان جنبش توده ای از کاروان سالاران روشنگر با حرکتی شتابنده تر جهیده است که پیشقراولان باییست آنچنان شتابگیر شوند که نه تنها به آن برسند، بل که قافله سالاری این خیل آزاده را عهده دار شوند.
 —  فروغین فراز آتشین  ۲۴حوت نشان داد ، گهگاهی چنین می شود که ؛ کشتی بدون سکاندار ماهر نیز امواج پرطلاطمی را زیر سینه  کشد و سینۀ آب نیرومندی را بدرد و از گردابی هم احیاناً  رد شود ، و اما فرود خونگدازش تأکید کرد که زورق شتابدار و مست هم بدون سکاندار ماهر و مدبر نمیتواند ره به ساحل برد و در کرانۀ امید به دلخواه لنگر اندازد. ای چه بسا که به ورطۀ دیگر گیر افتد و در شکنج خشمگین آن خرد و خمیر شود.
  —  و دیگر اینکه فرخنده فراز ۲۴ حوت را چرخشگاه و یا نقطۀ عطفی در انقلاب شکوهمند خلق افغانستان میتوان برشمرد که در قسمت هایی از کهن سرزمین ما جنبش را توفنده و خروشان ساخت و در پی آمد آن ولایتی پشت ولایتی و شهری پشت شهری دوزخ غلام بچگان روسی گشت و در سراسر هریوا زمین بساط ننگین خلقیان ضد خلق از روستا ها برچیده شد و رزمگران نیز از این سنگر مطمئن (روستا ) آتش به هیمۀ خصم میزدند و . . .
دیگر آنچه باید در باره اش دیوان ها نوشت.