به ادامه شماره پنجم و ششم
فرهنگ آزادگان و فرهنگ بردگان
نیروی بیرحم ضرورت اقتصادی است که انسان را به کار وادار میسازد. ولی این کار برای انسان تاراج شده ی جهان سوم هرگز لذت آور نیست زیرا انحصارات غول پیکر جهان محصول کارش را از او می رباید. بر باروری معنوی و شخصیتش صدمه میزند و رفته رفته از او سلب آزادی، هویت و شخصیت میکند و این عبودیت اقتصادی در فرجام علت العلل عبودیت فرهنگی را باعث میگردد که سرآغاز از خود بیگانگی انسان است.
امروزه باوجود امکانات مثبت طبیعی، جهان به بدترین تقسیم بندی ژئوپولیتیک تقسیم شده است. میتوان گفت ۷۰۰ ملیون انسان در کشورهای ثروتمند ۸۵ فیصد تولید جهان را در اختیار دارند و بالاتر از ۲۳۰۰ ملیون انسان یعنی دو سوم باشندگان زمین در کشور های فقیر فقط از پانزده فیصد تولید جهان استفاده می کنند. اکنون برای بشریت وابسته این اهمیت ندارد که او را انحصارات آزاد امپریالیزم امریکا می بلعد یا انحصارات متراکم دولتی امپریالیزم روس. زیرا صدور کالا وسرمایه است که ماهیت قضیه را انعکاس میدهد نه عناوین فریبنده ی تبلیغاتی. سال تا سال قرض های کمرشکن انحصارات سرخ و سیاه و صادرات کالای ساخته شده ی آنها بر دوش ملل فقیر سنگینی میکند و سود بدست آمده ازین رقابت ها به مراتب بیشتر از “کمک ها” یی است که به این کشورها میکنند که روشنفکران جهان سوم باید این حقایق تاریخی را درک کنند.
دنیای آزاد که روزگاری خود را قافله سالار تمدن جهان میدانست، دیریست که به نهادهای اجتماعی و اخلاقی خود بی اطمینان گشته است و آنرا با شک و تردید مینگرد و آینده ای برایش نمی بیند. فرهنگ رسمی غرب به انحطاط و بی ثباتی عجیبی دچارگشته است. دنیای غرب اکنون به یک بحران لجام گسیخته ی فرهنگی روبروست که برای ملل فقیر نمی تواند مددگار رهایی و ثبات باشد. برای جهان سوم آفرینشی در زمینه ی فرهنگ پر ارزش است که انسان را به استقلال، آزادی اندیشه و عمل برساند و تار های تنیده شده ی عبودیت فرهنگی بیگانه را از دورادور کرۀ مغزی اش دور سازد. یعنی چیزی که هرگز با سیستم اسارت بار انحصارات جهانی موافق نیست و حتی این نوع طرز فکر را فکر خرابکارانه و قابل مجازات میداند. هزاران تن از روشنفکران و نویسندگان شوروی محاکمه ومجازات میشوند و از زادگاه شان تبعید میگردند. در شوروی اگر کسی برضد برده گی حزبی و فرهنگی اعتراض کند و یا بر سیاست خدایان خود ساخته ی کرملین حتی غیر مستقیم نکته ی مخالف بگویند، خاین و وطن فروش معرفی میشود. حالا اگر فرهنگ کشورهای فقیر جهان سوم محاکمات روشنفکران را در اسپانیای “فرانکو” محکوم میکند باید محاکمات خاینانه ی روشنفکران شوروی را نیز محکوم کند. در شعاع روشن چنین وجدان رزمنده و شریفی است که میتوان اسارت چند قرنه را از میان برد و زمینه را برای ایجاد سنتهای تازه ی زندگی آماده ساخت. زیرا معیار های جهانی آزادی و دموکراسی اکنون در افق های تازه گام برمیدارد. برای ما آزادی ملی و فرهنگ ملی مطرح است هر چند که از ارزش های عالی جهان نیز نمی توانیم چشم بپوشیم.
سلطه جویی انحصارات متمرکز دولتی بدون سلطه جویی فکری و عقیدتی نمیتواند باشد. ابرقدرت ها همیشه با این شیوه راه استعمار خود را هموار ساخته اند. خاصتأ امپریالیزم مسکو.
دولت روس که تا چند دهه قبل در حرف خود را از طرفداران صلح و مسالمت معرفی میکرد، در سالهای اخیر نه یکبار بلکه چندین بار بر حقوق و شرف ملت ها تاخته است و چهره ی کثیف تجاوزگر خود را نشان داده است. تجاوز به چکوسلواکیا، کامبوج و کشور ما . . . این برای آنست تا در مسابقه ی جهان خوارگی ابرقدرت ها سهم خود را داشته باشد. ولی فاجعه از آنجا آغاز میگردد که مشتی از عناصر وطنفروش و پرورش یافته در مکتب بیگانگان بنام ایدئولوژی مترقی زمینه ی ارضای هوسهای امپریالیزم روس را فراهم میسازند. چنانکه در سرزمین شهیدان خونین کفن ما فراهم ساختند. زیرا امپریالیزم (چه سرخ و چه سیاه) در کشور های جهان سوم همواره با ایجاد شبکه ها و سازمان های سیاسی و اداری خود به مسخ شخصیت، عمل و اندیشه ی انسان ها میپردازد. این جریان با آنچنان مهارتی عملی میشود که گوسفندان انسان نمای شان درین کشورها بدون هیچگونه احساس شرم و وجدان، گردن به انقیاد و عبودیت میدهند و تا سرحدی که اگر اکنون به یک خلقی و یک پرچمی بگویی که چرا شوروی در کشور ما تجاوز کرده است ، برده وار میگوید شوروی بخاطر حفاظت کشور ما آمده است. اگر بگویی که کشور ما صاحب ندارد که شوروی باید آنرا حفاظت کند؟ وآیا این پاسخ شرم آور نیست؟ مگر ما مردم چه کاره هستیم؟ خواهید شنید که این وظیفه ی انترناسیونالیستی است! ببینید که ایدئولوژی به اصطلاح مترقی از یک انسان که خود در همین آب و هوا نفس میکشد. پدر، پدرکلان و مادر و مادرکلانش در سینه ی همین خاک مدفون است و میبینید که امروز تانک های شوروی بر استخوان های شان راه میرود، چه میسازد!
بلی، این محصول زرنگی امپریالیزم سرخ است که آدمی را از خود بیگانه میسازد و او را تا سرحد وطن فروشی و ناموس فروشی میرساند.
با آنهم از آنجا که اندیشه ی خلاف شریعت انسانی پاینده نیست، ابرقدرت ها با هرنوع فلسفه و نیاتی که خود را آرایش بدهند در عمل رسوا میشوند و ملت های اسیر و تحت ستم روز تا روز دست به عصیان مقدس ملی میزنند. همین حالا در چکوسلواکیا، پولند، ملل مسلمان آسیای وسطی شوروی ندای آزادی بلند است. چرا؟ برای اینکه به گفته ی شیخ اجل سعدی: “انسان به آزادی بیشتر از خور و خشم و شهوت احتیاج دارد” و این احتیاج را دولت های استبدادی و دیکتاتوری که از مردم حق آزادی عقیده و وجدان را سلب کرده اند، هرگز برآورده نمی توانند.
دولت فاشیستی روس ادعا دارد که رژیم موجودش از مردم نماینده گی میکند. بفرماید یکبار حقانیت خود را ثابت کند. یکبار در سراسر اراضی اتحاد شوروی بصورت آزاد رفراندوم کند تا ببیند که کِشته اش چه حاصل میدهد. مگر این غاصب، کثیفترین غاصب حقوق ملل شوروی نبود که در ملک ما بر جنایتکارترین و فاشیست ترین الگوی تفوق طلبی ملی در وجود تره کی و امین صحه گذاشت؟ و مردم بیگناه و ستمزده ی ما را به کشتارگاه های خود ساخته اش فرستاد و چون دید که مردم آزاده ی ما به زور کشتار تسلیم نمی شود، عروسک صلح طلبی (!) را آورد و بر تخت نشاند تا بر زخم های عمیق ملت ما در مجالس ترحیم شهدای بیگناه و کشته ی دست خود شان، اشک شوری بریزاند.
با تکیه بر چنین عواملی است که فرهنگ ملی و واقعأ مترقی ملت های اسیر جهان سوم باید در راه ایجاد انسان تازه و جامعه ی تازه مبارزه کند و انسان این جوامع را از اسارت، بیگانه پرستی و از خود بیگانگی برهاند. هر نوع سیستمی را که بر اصول دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت اتکأ دارد افشأ سازد (امپریالیزم روس در تیوری دیکتاتوری اقلیت را رد میکند نه در عمل)، به مردم اش بیندیشد و دموکراسی اقتصادی را با دموکراسی سیاسی همراه سازد و به مردم حق بدهد. بدون موجودیت این دموکراسی، مسأله ی آزادی وجدان و حقوق مردم، مردمی که همواره کاخ ساخته ولی بر خاک زیسته، حرف مفتی بیش نخواهد بود.
اگر روشنفکر جهان فقیر تصور کند که فرهنگ و شناخت او از جهان و از روابط میان مردم بدون این تلاش و درگیری میسر خواهد شد، اشتباه میکند. هم اکنون اگر مردم ما با آنکه به نیروی خود در برابر جنایت پیشگان روس و دست نشاندگان داخلی شان مبارزه نکند، فردا کشورما هویت ملی خود را در میان ملل از دست خواهد داد و فرهنگی پدید خواهد آمد که ما را از ما جدا خواهد کرد و غول جهانخواری چون برژنف ناجی ملی ما معرفی خواهد شد و چون ملت های آسیای وسطی شوروی بیگانه از گذشته و نا امید از آینده خواهیم گشت. این فاجعه از همین حالا آغاز شده است. چه رادیو، چه تلویزیون و چه اخبار و جراید رسمی همه ثناخوان کرملین و “همسایه ی بزرگ شمالی(!)” است. درین مطبوعات و نشرات که تحت اداره و کنترول عام وتام نظارتگران و سیاستمداران شوروی قرار دارد؛ اتحاد شوروی و اقمارش، پیشرفته ترین، بافرهنگ ترین و صلح طلب ترین کشور های جهان وانمود میشود. اما کشور های دیگر، فقیرترین، بی فرهنگ ترین و جنگ طلب ترین کشور ها استند. اینست دست آورد عظیم فرهنگ شوروی زده، چاپلوس و برده ی وطنفروشان! آخر کار را میتوان پیش بینی کرد.
از حقوق ملی هم که اعلان شده همه آگاهیم. گفته اند خر که از خر عقب ماند گوشش از بریدن است. بلی با نشر چند تا جریده ی دولتی به زبان ملی برای تبلیغ و پروپاگند سیاسی کاریست که باید میشد. چرا که در شوروی هم چنان شده است. آری، با این کار حقوق ملت های ساکن افغانستان تأمین شد. دیگر چه ؟!! این فرهنگ با سیستم برده سازنده و غیر ملی خود چون سرطان مزمن روحی، انسان را از روان شتابنده ، خردمند و با عاطفه جدا می سازد و به جسمی برده زاد، گوش بفرمان و فاقد اراده تبدیل میکند.
ملت سوگوار و سرافراز ما برحق است که فریاد میکشد، می جنگد، کشته میدهد و ضرب شست خود را رادمردانه به دشمن که هرگز در تصورش هم نمی گنجید، نشان میدهد.
مرگ بر برده سازان قرن بیست!
زنده باد آزادی!
•••
سه حوت – قیام روز آزادگان کابل
کابل در حوت ۱۳۵۸ شاهد بپاخیزی و قیام اهالی خشماگین خود بود. خشم و انزجاری که به نسبت اشغال نظامی کشور توسط بیگانگان مهاجم از آنسوی مرز ها ایجاد گردیده بود و عروسک بی مقداری چون ببرک شیاد بر اریکۀ قدرت نصب شده بود تا زمام اختیار ملت آزاده ایرا بر عهده گیرد!
توفان خشم مردم رزمندۀ کابل ادامۀ قیام ها و اعتصاب های دیگر شهر ها و منطق کشور بود و با آنها پیوند ناگسستنی داشت. میزان ۱۳۵۷ بود که مردم دلاور نورستان بپا خاستند و منطقۀ شانرا آزاد ساختند. بعد از آن هزاره جات باستانی در اواخر ۱۳۵۷ مزدوران را بیرون راندند و زمام اختیار خویش بدست گرفتند. درست در حوت ۱۳۵۷ بود که مردم شریف هرات دست به قیام شجاعانه ای علیه رژیم وابسته و دست نشانده زدند. در این قیام وسیع همه اهالی هرات سهم گرفتند. عساکر با سلاح هایشان به مردم پیوست. مدت چندین روز همه امور شهر و روستا ها توسط خود مردم اداره میگردید. گرچه در فرجام رژیم مزدور به همکاری بادار متجاوزش این قیام را صرف در محدودۀ شهر هرات وحشیانه سرکوب نمود ، ولی وضع در روستا های هرات کماکان ادامه یافت و مناطق وسیعی از تحت سلطۀ دشمن بدر آورده شد. این قیام حماسی چون پژواکی در سایر مناطق کشور پیچید.
بعد از قیام هرات دیگر شهر های بزرگ کشور بار بار شاهد اعتصابات دستجمعی مردم و نشاندادن خشم و انزجار شدید آنها بوده است که میتوان از قیام ها و اعتصابات مردم قندهار و مزار شریف نام برد.
پس از لشکر کشی مستقیم روسیه متجاوز بحریم مقدس کشور ما ( جدی ۱۳۵۸) و قبل از قیام حوت کابل ، سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما ) ابتکار براه انداختن اعتصاب عمومی سه روزه و سازمانیافته ای را از ۲۸ تا ۳۰ دلو ۱۳۵۸ در سراسر کوهدامن بدست گرفت. اعتصاب عمومی موفقانه عملی گردید و انجام پذیرفت. ” ساما” طی نشریۀ ” در سنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است ” جمعبندی نتیجۀ مثبت این اعتصاب را پیشکش هموطنان گرامی نمود. در طی این مدت کابل آبستن حوادثی بود و برای تدارک براه انداختن یک اعتصاب عمومی فعالیت هایی صورت می گرفت. به حیث پیش درآمد زمینه ساز قیام سه حوت کابل میتوان به نقش تدارکاتی جوانان پوهنتون و مکاتب اشاره نمود.
توفنده روز سه حوت ۱۳۵۸ کابل آغاز گردید. موج های سرکش و مغرور خشم و انزجار ناکرانمند مردم ما نسبت بدشمن از هرسو ، هرکوی و برزن ، هرگوشه و کنار به تلاطم درآمد. هرآنچه مهر و نشان دشمن داشت درهم کوبیده شد.
در مقابل این خشم توفنده و مقدس ، دشمن زبون وحشتزده و هراسناک گردید. راه چاره و مکر از چارسو بر رخ خویشتن بسته دید ، لذا راه وحشت و ترور پیشه کرد. با تانک و زره پوش ، هلیکوپتر و مسلسل با مردم مقابله کرد و پردۀ ریائی ” دموکراسی ” ، ” آزادی ” و ” فضای باز سیاسی ” را خود گستاخانه و بیشرمانه درید و روی نابکاران دیکتاتور تاریخ را سپید نمود!
مردم دلاور کابل شبها و روز های پس از این قیام بر تلاش شکوهمند خود ادامه دادند. بخاطر خوشنودی روح آزادگان و شهدای راه آزادی میهن و ابراز انزجار و تنفر عمیق نسبت بدشمن با گفتن نعره های تکبیر ” الله اکبر ” دود از نهاد دشمن کشیدند. دشمن زخم خورده و وحشی با صرف تمامی قدرت و نیرو به تلاشی وسیع خانه ها و منازل ، زندانی ساختن ها ، ترور و آدم ربائی ها دست یازید که تاریخ نمونۀ آنرا بیاد ندارد.
خشم فرو خوردۀ اهالی کابل بعد از سالگرد اسارت کشور در ثور ۱۳۵۹ با براه انداختن اعتصابات وسیع دانشجویان کابل و در پیشاپیش آنها دختران شجاع مکاتب نسوان بیرون داده شد. کارنامۀ فداکاری های دانش جویان دختر و پسر مکاتب کابل مایۀ افتخار تاریخ امروز و آیندۀ کشور است و خواهد بود. غرض سرکوبی این جنبش اعتراضی و برحق دانشجویان ، بازهم دشمن از هیچگونه وحشیگری و آدمکشی دریغ نورزید. سینه های از خشم آگندۀ دختر و پسر دیار ما را هدف گلوله های مرگبار قرارداد. زندان ها از این فرزندان سرسپردۀ راه آزادی میهن انباشته گردید ، اما نتوانست تا جلو خشم فرزندان دلاور این وطن را سد شود. دشمن بازهم دست به جنایت ننگین دیگری زد. از انواع مختلف سم های کشنده و خطرناک غرض مسموم ساختن دانشجویان کابل استفاده بعمل آورد و نو نهالان کشور را با امراض مهلک دچار ساخت.
آری ، سه حوت ۱۳۵۸ بحیث یکروز تاریخی و فراموش نشدنی ثبت تاریخ نهضت آزادیخواهی کشور ماست. نسل های امروز و آیندۀ کشور آنرا نیک گرامی میدارند و به نیکی از آن تجلیل بعمل می آورند.
برای تجلیل از اولین سالگرد این روز تاریخی آمادگی های وسیع از طرف تمام گروپهای سیاسی مرکز تدارک دیده شد. همپای این آمادگی ها دشمن هم آرام ننشست. مدتها قبل از فرا رسی این روز تاریخی بازهم برتلاشی های متواتر منازل دستگیری ها و آدم ربائی ها ، محاصره چهار راه ها و جاده ها ی عمومی غرض فرستادن نو باوگان کشور به قطعات عسکری و جبهات نبرد غرض سرکوبی جنبش – افزود. در مناطق مهم پایتخت دسته های مسلح را با تمامی لوازم و تجهیزات عسکری جابجا نمود.
ابلاغیه ” کمیته مجاهدین برای برگزاری اولین سالگرد قیام سه حوت کابل ” با اشتراک یازده گروپ سیاسی پایتخت در تمام نواحی و نقاط شهر پخش گردید و از مردم دعوت بعمل آمد تا طور سازمانیافته و منسجم از این روز تاریخی تجلیل بعمل آورند. در منطقۀ وسیع کوهدامن همکاری گروپ های مجاهد آن منطقه به ابتکار ” ساما ” در تجلیل از این روز تاریخی جلب گردید و همه آنرا لبیک گفتند.
با وجود فشار ها و جو اختناق شدید ، مردم در مناطق مهمی از پایتخت و سراسر کوهدامن از این ابلاغیه استقبال نموده و از این روز تاریخی تجلیل بعمل آوردند و به آن جواب مثبت دادند.
سه حوت ۱۳۵۸، روز قیام اهالی کابل ، روز شهیدان و آزادگانی که در راه کسب آزادی و شرف و حیثیت انسانی جانانه به استقبال مرگ شتافتند و از قربانب نهراسیدند- بحیث روز وارستگی انسان از قید اسارت و بندگی و جهاد در راه بدست آوردن آزادی با خط جلی و درخشان ثبت تاریخ پرشکوه نهضت آزادیخواهی کشور گردیده است.
جاوید باد خاطرۀ شهدای راه آزادی میهن !
•••
روشنفکر و پیکار آزادیبخش ملی
روشنفکران همیشه بدو دسته تقسیم میشوند:
۱ ) انقلابی.
۲ ) ضد انقلابی.
برای شناسایی روشنفکران باید موقعیت اجتماعی آنها را بشناسیم. روش ها و کردار هاست که از این موقعیت مایه می گیرد.از کلی بافی می گذریم. می آییم در وطن خود.
موقعیت روشنفکران در وضعیت امروزی یا انقلابی است یا ضد انقلابی ، بجز این دو موقعیت – در دو نقطۀ مقابل – دیگر هیچگونه موضعگیری وجود ندارد. کسانی هم یافت می شوند که خود را خارج موقعیت های گفته شده جا میدهند. این جا دادنها البته ظاهری است.پرده ایست که زیر آن سینه کش میروند. آنچه مسلم است همین حرکت و رفتن است ، با نحوه و شدت متفاوت.
از روزی که جنگ آزادیبخش ملی در گرفت موضعگیری روشنفکران ما هم بیش از پیش آفتابی شد. “خلقی ها “، ” پرچمی ها ” و ” گروه خلق کارگر ” آنهایی هستند که جانب دشمن را گرفته اند. تجاوز دشمن را ” کمک بی شائبه ” می خوانند. انگیزۀ قیام ملی را تحریکات امریکا – چین و پاکستان قلمداد می کنند.
ابلیس آدم روی استعمارگر را فرشتۀ صلح می نامند. قربانیان تجاوز را هتک حرمت می کنند.
در مقابل اینها دسته های دیگر روشن فکران به پا ایستاده اند. اینها به یاری مردم بپا خاسته رفته اند و میروند. قیام ملی پشتیبان اینها و این ها پشتیبان قیام ملی اند. سیمای وضعیت امروزی در پرتو قیام ملی مشخص می شود. روشن فکران پاسدار این قیام در موقعیت انقلاب ملی قرار می گیرند. احزاب ، سازمان ها و گروه های مخالف رژیم – از داخل و خارج – دستیار این جنگ کبیر میهنی است. این جنگ چنانچه از نامش معلوم است ، آزادی ملت را ببار می آورد. با اینهم تمامی این روشن فکران هم موقعیت ، از یک دیدگاه مسئلۀ جنگ را نمی نگرند. دیدگاه ها متفاوت است ، بناء شیوه های عمل نیز متفاوت. ولی در انبوه این اختلافات ، آنچه همه و یا اکثریت مجاهدین را در یک صف گرد می آورد ، آرمان مشترک آنهاست. یعنی بیرون راندن استعمارگران گرگ صفت روسی.
امر آزادی ملی در روز های اول دور از امکان به نظرمی آمد. امروز فشار جنگ اکثریت را به این باور نزدیک کرده و میکند. اگر هر دسته از مجاهدین تنها عاشق خود نشوند ، خود را بشتاسند ، دشمن را بشناسند ، زور خود و دشمن را پیمانه کنند ، آنگاه ناگزیر بهم نزدیک می شوند. بدون این اتحاد راه پیروزی بسته خواهد شد. چنانچه بعضی از مجاهد نما ها در هرکجا که بوده اند یا مردم کشی کرده اند و یا یکدیگر خود را دریده اند.این عملیات اسفناک بنا بر برداشت ناسالمی است که ایشان از جنگ ملی دارند. یک دسته می آید و دستۀ دیگر را متهم می کند.و آنگاه هر دو دسته بجان هم می افتند. پایان کار شان معلوم است.
اگر با چشمان باز به خواب نرویم می بینیم که ضرورت های انقلاب تمام ملت را به یکپارچگی فرا میخواند. این دشمن است که میان ما تخم نفاق می پاشد. و بسود خویش ، در صف مردم ، ایجاد درز ها می کند. با اینحال ، باید ترک مخاصمت کرد. با صداقت و صمیمیت انقلابی و اسلامی باید به پیش رفت. آنچه فیمابین مجاهدین در امر اتحاد مانع می تراشد یک چند تا اختلاف غیر عمده است. اگر به مسئله وحدت برخورد صادقانه شود این اختلافات به سادگی زایل می شود. آنچه انقلاب را به ثمر میرساند ادعا ها نیست ، موضعگیری انقلابی است. کسی که با روس ها با خلوص نیت می جنگد و مردم را در خط انقلاب می خواند ، به آنها کمک می کند ، همدردی نشان میدهد ، از موضع ملی و انقلابی برآمد کرده است. اینها همه ضروری اند به دلیل اینکه درد همه مشترک است. سرنوشت همه ملت یکیست و تفکیک ناپذیر. این درد ، درد اسارت است. درد از دست رفتن آزادی وطن است.
هر دو دسته از روشن فکران مزبور با قیافه انقلابی رخ می نمایند. هردو دسته چهرۀ حق بجانب بخود می گیرند. هر دو دسته پیروزی را بنام خود ثبت می کنند. خوب ، ببینیم چه پیش می آید. بقول سید اسمعیل بلخی : دیده شود چه می شود! و اما پیروزی نصیب کسانی است که در صف انقلاب ملی جا دارند. این جریان جنگ خواهد بود که داعیۀ پیروزی انقلابیون را حقیقت می بخشد. به این دلیل: جنگ ملت ، با رژیم روسی ، جنگ حق و باطل است. و بنا بر آیۀ شریفۀ: جاءالحق و ذهق الباطل ، بالضرور پیروزی مال مردم است . این مردم است که حق غصب شدۀ خود را باز می ستانند. و روشن فکران ملی و انقلابی راهگشای آزادی مردم هستند. اینها باید به مصداق آیت: واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا ، راه وحدت را پیش گیرند ، نه اینکه یکی دیگری را دشمن پندارند. باید در پناه اخوت اسلامی مهر برادری در وجود شان بجوشد. این مهر ، آن روی کینه ای است که به دشمن نشان داده می شود.
جنگ ، آباد کننده است و سازنده. در عین تخریب ، تعمیر می کند. در موقعی و شرایطی که به نقطه پایان می رسد ، صلح حقیقی را به جامعه ارمغان می آورد.
“. . . جنگ ، شالوده و ساختمان های جدیدی را بوجود می آورد که نخستین نهاد های صلح اند. (. . . ) انسانی که حق در حال پیدایش ، حقی که هر روز در حال جنگ پدید می آید ، مشروعیتش میدهد” . (سارتر) .
بدین سان انسان اسارت دیده با درهم شکستن سد استعمار منشور انسانیت خود را بدست می آورد.
کشتن یک روس بدست یک افغانی ، بقول سارتر ، یک تیر و دو نشان است.
نتیجه: انسانی مرده و مردی آزاد برجا می ماند. جنگ ملی توأم با قهر و زور است. از نهاد این قهر چنان آتشفشانی زبانه می کشد که دشمن آزادی را در کورۀ خود می گدازاند.
کمی از مطلب دور افتادیم. در آغاز تذکرش رفت که روشن فکر به دو دسته: انقلابی و ضد انقلابی تقسیم می شود. حال باید دید که این خصیصه بالذات و بالفطره وجود دارد یا اینکه بنا بر عوامل تربیتی( . . . )میشود؟ مسلم است که روشن فکران در جریان این جنگ منافع خود را می جویند. این منافع در دو کلمه خلاصه میشود:
۱ ) آزادی.
۲ ) بردگی.
کدام روشن فکر است که بردگی را می خواهد. همان که در ماشین برده سازی استعمار آفریده شده است. “خلقی” ، ” پرچمی” که با ایدئولوژی دروغگویی آراسته شده اند ، دروغ جانداری بیش نیستند. زیرا ، ” در موقعیت استعماری هرچه هست دروغ است و از حقیقت خبری نیست. خیلی ساده : خوب ، چیزی است که برای استعمارگر بد باشد.” (فانون) روشن فکر استعمار زده موجودیست حس باخته ، شخصیتی است تجزیه شده ، وامانده که بین او و مردمش دیوار چین حایل است. به حکم وجدان دروغبافش ” به آنچه نمی اندیشد همان موضوعی است که به زبان آورده است.” چون با حرف نمیتواند خواستش را برآورده کند به تحت الحمایگی قهر می رود . و از بیگانه درخواست ارتش تازه دم میکند. این معیوب مادر زاد هرگز دست از دامن شیاطین علوم برنداشت و نخواهد داشت. نفس به نفس سفارش ارتش و تجهیزات جنگی می کند. آنگاه از سرزمین وحشت ، ترور و اختناق گله های درندگان وارد میشوند. این گله های اشغالگر سنگ اندازی میکنند ، تا سر انقلاب بشکند. تا آرمان بقدرت رساندن پرولتاریا برآورده شود. ناقص الخلقه های استعمارزده از خود چیزی ندارد که عرضه کند. بناء میمون وار از روس ها تقلید میکنند. وقتی می بینند که مردم نه تنها حرف شانرا به مفت هم نمی خرند ، بلکه با شنیدن حرف آنها عوق میزنند ، عصبانی و بی حوصله می شوند. مردم را حق ناشناس ، ناسپاس و از اینهم نا رواتر و رزیلانه تر ” بی عقل ” و ” نوکر خارجی ” می نامند. در حالیکه خود شان روی میله های تانک خارجی ها می آیند و بقدرت می نشینند. با بزبان آوردن نام ارتش سرخ “هورا! ” می کشند.با بزبان آوردن نام ننگین “برژنف ” کف میزنند. معنی اینکار چیست؟ تو خود حدیث بخوان ازین مجمل! آیا این بوقلمون صفتی سزاوار انسان هست؟ آیا بیگانه پرستی شرم آور نیست؟
این وفا شعاران انسانیت ، سرشتی ضد انسانی یافته اند. اینها کله خر هایی هستند که در قلمرو حیوانیت قدم می زنند. آیا انسان ، حیوان (بمعنی مطلق کلمه )میشود؟ بلی. اگر باور ندارید نگاه کنید “خلقی ها و پرچمی ها ” را . اینها مولود فرهنگ استعماری هستند. این فرهنگ هم امروز با زور و قهر وارد میشود و ساحه تطبیق نمی یابد. مگر مشتی بچه های چشم و گوش بسته که دعوتش را لبیک می گویند.
برای پاک کردن لکه های چرکین این فرهنگ باید فرهنگ وطن را شگوفا کنیم. این شگوفایی در جریان انقلاب بظهور میرسد. زیرا ” فرهنگ حقیقی انقلاب است. معنی این حرف اینست که فرهنگ در جریان انقلاب پدید می آید”. این خواست وقتی تحقق می یابد که استعمار با قهر از کشور بیرون رانده شود. زیرا در استعمار نه یک ماشین متفکر نه مغز متفکر و نه اهل خرد و منطق است. قهری است عریان درشکل خود. این قهر جز در برابر قهری بزرگتر از خود سرتسلیم خم نمی کند.
گروهی از خدمه های استعمار خود را مامور معذور می دانند و میگویند: چه کنیم ، وظیفه است. آیا این عذر بد تر از گناه نیست؟ و این معذور دانستن خود دلیل دمسازی با دشمن نیست؟ و اما مجاهد : این فقط اوست که بین خود و دشمن شمشیر و تفنگ را حایل کرده است. ” فرزند قهر است و انسانیتش را ازین قهر بیرون می کشد.”(سارتر)
قهر مجاهد ضد قهر استعمارگر است که اینبار از جانب مجاهد بسوی برانگیزنده اش باز گشته است. مانند تصویریست که از اعماق آئینه بطرف کسی که برابر آئینه نشسته است ، می آید.
بگذار روشن فکران استعمار زده مانند خروس اخته پر باد کنند. بگذار با فرز زبان نام شان را عوض کنند ولی سرشت آنها عوض شدنی نیست. همه درک کرده اند که کارگاه استعمار ذرۀ بی مقداری از آنها ساخته است. استعمار امروز باز به تلاش های نومیدانۀ خود ادامه میدهد: نمونه ای از این تلاش ها دادن ” بورس ها ” است. جمعی بچه های نا آگاه را – از کوچه و بازار – می برند. آنجا ، در روسیه ، چند سالی می مانند. هر چه می شنوند. هر چه میخوانند در تمجید دولت و رژیم روسیه است. و باز ، با زنهای هوسبارۀ روس همخواب می شوند. ودکا و کنیاک میخورند. قاچاق بری یاد می گیرند. در یک کلمه در مردابی فرو میروند که امید احیای مجدد آنها نیست. ایشان مغز خالی میروند و کوه بلاهت می آیند.
بعد از تحصیلات عالی عیش و نوش به موطن اصلی ارسال می شوند. مقام ها و کرسی های ادارات را بدست می گیرند. آنگاه عربده می کشند و بد مستی می کنند. خیال می کنند که در روسیه گردش می کنند. وقتی چشم شان بر روی زن یا دختری می افتد از قدرت اداری – نظامی استفاده می کنند. تا اعتیاد شان ارضا شود. این کار مانند درگیرانی است که روی آتش افگنده می شود. اینها نمی دانند که در افغانستان مثل روسیه ناموس را به حراج نگذاشته اند.
و باز اینها نعرۀ ” سوسیالیسم و دموکراسی ” را سر می دهند. و چون داروی فرهنگی که اینها فرو برده اند مخدر بیگانه پرستی است ، بنا ء ” رشتۀ شلاق دژخیم را از گیسوان مادر و خواهر خود می بافند. از دندانهای شکستۀ پدر خود نگین به دستۀ شلاق خود کامگان می نشانند.”
اینهم ، کار بجایی نمی برد. قیام ، قیام است. جنگ ، جنگ است. درد های درونگداز مردم شوخی بردار نیست. اگر صد سال دیگر هم روشن فکران ناز پرورد استعمار صلای ” سوسیالیسم و دموکراسی ” را در دهند به اخ و تفی هم نمی ارزند. روشن فکر استعمار زده ناگزیر جنگ روانی آغاز کرده اند. البته به اشارۀ استعمارگر. کار این روشن فکران و انقلابی نما ها اینست که زمینۀ غارت بیشتر کشور و مردم را مساعد بسازند. و بالمآل سعی بر این دارند که چنان حالت روانی ایجاد کنند که مردم یارای دفاع از قربانی های تجاوز را نداشته باشند. تزریق مخدره های فرهنگی ، ایجاد افسون شدگی و خود فراموشی و ترسو بار آوردن مردم برای سرپا نگهداشتن رژیم فاجعۀ قرن. اینست کمال مطلوب استعمار. اما جنگ آزادیبخش ملی که چون توفانی سهمگین براه افتاده تمامی موانع باز دارنده را ، مانند خسی می روبد و می برد. دیگر کار از کار گذشته. ملت بپا خاسته است و جنگ بی امان آغاز کرده درد خود را با نوشداروی آزادی درمان می کند. دردش شوخی بردار نیست. استعمار روسی بذر باد افشاند و اینک توفان می درود.
•••
آدم ربائی یا جلب عساکر!
دولتمداران روس برای ارضای اشتهای جهانخوارگی خود ده ها سال پیش در کشور ما تمهید استعماری چیدند. از صدور کالا های صنعتی گرفته تا ایجاد قشری دامپروردگان دست آموز ( خلقی ــ پرچمی) و حقنه کردن افکاری چرکین و طاعون خیز بنام ” ایدئولوژی مترقی” جهت بازسازی سیستم استعماری فراهم آوردند. از آنجا که این استعمار از مجاری کودتا ها اعمال میشود، جبهه فرهنگی آن بالضرور در اردو نیز راه گشوده و مشتی از افسران را زیر تربیه گرفته و با سلب موجودیت اندیشۀ ملی از کله آنها، از ایشان برده هایی آفرید که بر شلاق دژخیمان روسی بوسه زنند. اینها نقل شراب میخوارگان بدمست روسی و میوه درخت تلخبار استعمار هستند که در زاد روز فاجعه ( کودتای۷ ثور۱۳۵۷ ) در مشاطه گری چهره کریه المنظر استعمار از توان خود فراتر رفتند.
امپریالیستهای خودکامه روسی توانستتند نوکران بومی خود را بر اریکه قدرت بنشانند، ولی نتوانستند شور و اشتیاق آزادگی را در نهاد ملت خفه کنند. موجهای طوفانزای جنبش آزادیبخش ملی بنحو دم افزونی اوج گرفت و سد سست بنیاد استعمار را از بنیاد لرزانید. این جنبش شکوهمند تمامی لایه های اجتماعی را درنوردید و در اردو نیز سرایت کرد. افسران و عساکر ـــ با روحیه ملی ووطنخواهانه ــ از خدمت سرباز زدند. جمعی کشته، جمعی بسته، جمعی تسلیم و جمعی فراری شدند. قرار گاه های عسکری به خلوتکده تبدیل شد. وقتی جهانخواران روسی دیدند که منتر شان کارگر نیفتاد، بنای تغییر عروسکها را گذاشتند. اینکار هم نتوانست آبی بر آتش خشم مردم بپاشد. دیدند و دانستند که کار، زار میشود، ارتش سرخ سیاهکار خود را در کشور ما سرازیر کردند. متقابلاً فرار و تسلیم دسته جمعی عساکر در جبهات نبرد قوس صعودی راپیمود. در نتیجه اردوی سرخ ماند و افغانستان.
آنگاه طاقت غلامبارگان روسی طاق شد و خواستند این فقدان نیروی افغانی را جبران کنند. همان بود که با زهر چشم برغلامان فشار آوردند و غلامان و غلام زادگان که با این زهر چشم زنجیر میجویدند، به تقلا افتادند. عملیاات از دو جهت آغاز شد:
۱ــ جــــلــــــــب
۲ ــ ربــایـــــش
عملیه جلب توانست که مشتی از جوانان را که غالباً مکتب زده و ولگرد بودند، زیر پرچم استعمار بکشاند. وقتی اینها بخدمت همت گماشتند، گویا جای خالی صاحب منصبان اردو را پر کردند. اینها که بعضا ًنام خود را نوشته کرده نمتوانستند ، وقتی به فرم و نشان دست یافتند، یونیفورم صاحب منصبی برتن شان زار میزد. افسران جدید در معامله خدمتگذاری چندین سود دیدند: معاش مکفی، با فورم و نشان شدن و جمع شدن پای شان از کوچه… دیگر چه؟ دولت بادآورده همین و آتش دهنسوز همین! عملیه ربایش بدست همین آدمکها و الزاماً به دست عساکرترخیصی که میباید عوض خود را از شهر بیاورد، در عمل پیاده میشود: درکوچه وپسکوچه، خانه و بازار، سرکها وسینماها سرراه سبزمیکنند. تمام شهر را زیر نظارت میگیرند… چه نفرین هایی که نثارشان نمیشه! نفرینهایی که اگر روی نان بگذاری، سگ نمیخورد، ولی این آدمهای کوچک ( البته عساکردرین رده بندی نمیگنجند ) بروی خود نمیاورند. خوب است که ایشان آبرویی ندارند وگرنه روزی صد بار میریخت!
ادامه کندوکاو و آدم ربایی بازهم کار را به افتضاح میکشانید. عساکر اجباری، یا ازنیمه راه برمیگردند، یا یکی دو روز بعد فرار میکنند و یا درجبهه تسلیم میشوند. بازهم قرار گاه ها با دهان باز و دل خالی از بیکسی ونگ میزنند. قوماندانهای نظامی روس که از بیکفایتی این نوکران حوصله شان سر رفته، دشنامهای ته دامنی که رکاکت ویژه روسی دارد، نثار ایشان میکنند. و آنگاه هست که از بالا تا پایین به جنب و جوش میآیند. تلاشی و باز هم تلاشی… شهر مانند قفسی است انباشته از مرغان ودست های آدم شکار… برای ربودن آنها فراسوی دریچه قفس دراز میشود. لحظات پر وسوسه است و نگرانی دم افزون. زورگویی مانند بختکی روی سینه مردم فشار میآورد. زیر این تکه آسمان که بالای سر ماست فضاحت ها و ناروایی هایی در مجرای سیاست استعماری جاریست که حال هربیننده ای را برهم میزند. باید صبر ایوب داشت تا اینهمه را دید و دم نزد. دولت خاین و تا پایه فاسد روس برای پرکردن صفوف خالی عساکر از پشت پرده فرمان اختناق میدهد. غلامان بومی بنا به فرمان، شرایط از دشوارــ دشوار ترعسکری را به مرحله اجرا میگذارند و از عسکر داخل خدمت یک بره میسازند. در همین حال با لطایف الحیل که ارزانترین نوع آن رشوت لفظی است میخواهند عساکر جوان را اغواکنند واز صف مردم دور شان سازند. وقوع تخدیر وبخواب بردن عساکر با افیون ایدئولوژی استعمار خود بحث دیگری است که مقال کنونی حوصله گنجایش آنرا ندارد.
و اما چرا عساکر اینقدرفرار میکنند؟ پیشتر دیدیم که دولت پرچمدار استعمار، به فرمان امپریالیسم روس تمامی حرکاتش شکل میگیرد. این دولت ، دولت ارباب هیچ کاره ایست که با دام و دانه بنای آدم شکاری را گذاشته است غافل از اینکه” به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را”. پس کیست که دعوت بردگان را اجابت کند وزیر پرچم بردگی به خدمت درآید؟ درچنین وضعی عسکر، مسلوب الحقوق ترین فردی است که یارای کوچکترین حرکتی را ندارد. پروبال بسته، زندانی ومطیع ومنقاد به معنی واقعی کلمه. با اینحال، کسیکه مثقال از غرور ملی داشته باشد، هرگز تن به چنین خفتی نمیدهد. خوشبختانه که عساکر افغانی به غرورملی خود صحه گذاشتند. وقتی دیدند که عساکر روسی مستغرق در اسلحه دربرابر آنها رجزخوانی میکنند، احساس حقارت کردند و به خدمت گردن ننهادند. سراز پای لات پلید روسی برداشتند و برویش تف نفرین کردند. این البته یک جانب قضیه است.
میدانیم که احضار عسکری برای پیشگیری از کشته شدن عساکر روسی است، تا عسکرافغانی گوشت دم توپ شود و عسکر روسی سر به سلامت بماند. وجبهه،این مرگ مجسم دربرابرعساکرقراردارد. مسلم است که عساکر افغانی ازمرگ نمیهراسند ، مگر آنکه مرگ ننگین باشد. ومیداند که درجنگ یا میکشد یا کشته میشود. اگربکشد، برادرش راکشته است واگرکشته شود بدست برادرش کشته شده است. و این دردی است تلختر ازسکرات مرگ. چون بفرمان غلامان ” روسوفیل ” پابه میدان نبرد نهاده است، وایمان مذهبی وشورمیهن دوستی اش برایش گفته است که بفرمان کفار با مسلمانان جنگیدن بی ایمانی است.
و اما تقلای رژیم امرُدها و امردبازها برای احضار عساکر! نا گفته پیداست که در اوضاع آشفته ونا بسامان کنونی وجود نیروهای مسلح همان اکسیری است که مس تزارمل را طلا میکند. او را در خوشخدمتی سرافراز میکند و برژنف به چشم نیکش میبیند و دست نوازش بسرش میکشد. از همین رو است که آدم ربایی در دستور روز قرار گرفته است. پس اگر مأمول برآورده شود، فهوالمراد و اگرنشود وای به حال زارش! تزارمل بیاد دارد روزی را که در جنگل توحش روباهی بود و دست لطف برژنف از جنگل بدر آوردش و با صورت ببرکی آراسته اش ساخت. و اکنون میبیند که غرش ساختگی اش کسی را به انقیاد وانمیدارد.
به هر رنگی که خواهی جامه میپوش
من از طرز خرامت مــــــــــی شناسم
از بخت بدانگیز خود گِله گزار است و دلآب . و باز چون یک روباه هست، از شیادی دست بردار نیست. قحط زدگی عسکر را عنوان نمیکند وهمه از شهامت عساکر دلیر اردو دم میزند. سماع وعظ کجا، نغمۀ رباب کجا! گواینکه آب از آب تکان نخورده وهمه کار ها ــ بی واقعۀ الهی ــ روبراه است و همه ملت در جبهه وسیع ” پدر ” وطن گرد آمده و دمار از نهاد عساکر امریکایی ، اسرائیلی ، مصری ، پاکستانی و… در میآورند. روز تا روز گروه های ” اشرار ” بدست نیروهای مسلح ، جوانان داوطلب و گروه های مقاومت سر به نیست میشوند. میبینیم که گندم مینماید و جو میفروشد. خوب باشد. گیریم که عسکر قحطی جایش را به عسکر ریزی داد ، آنوقت چه؟ آیا میشود با گرد آمدن عساکر در اردو کار جبهات را یکسره ساخت؟ جبهات جنگ دیده ایکه ضرب شستش پشت روس را خم کرده و ارتش سرخ آن با شنیدن نام جبهه مو بر تنش سیخ میزند، از دست عساکر بی تجربه جنگی افغانستان چه کاری ساخته خواهد آمد؟ ولی آیا ” امین ” با گرد آوردن ” کمیته های دفاع از انقلاب ” تشکیل اردویی نداده بود؟ آخر کارش چه شد؟ این ” کمیته ها ” که در عرصه های فرسایندۀ نبرد چند روزی پلاسیدند و آنگاه مگر کرگسان را بر لاشه های گندیدۀ خود مهمان نکردند؟ اینبار هم اگر عساکر اردو حاضر به جنگ شوند، سرنوشتی جز سرنوشت همان اعضای ” کمیته های دفاع از انقلاب ” ندارند و نخواهند داشت.
امروز روزیست که ملت به پا خاسته، سیمرغ آسا قله های شامخ را زیر بال گرفته است ، حریف فربه را به جنگ میخواند و کوس آزادگی را بر بام آزادی میکوبد. جنگ آزادیبخش تمامی ملت را به جنب و جوش آورده و هشدار آگاهاننده داده است. با تأثیرگذاری جنگ کنونی، تمامی احاد ملی در درگیری حق و باطل راه خود را یافته اند. دیگر دیر شده است. اگر برژنف و ببرک صدبار پیامبر را شفیع بیاورند و از قرآن جامه بپوشند ، حرف شان مفت است. شاهد گفتار ما اختناق جاری و وضع کنونی اردوی نابسامان است.
افغانستان پیش از کودتای هفت ثور (۱۲۰ ) هزار عسکر مشمول خدمت و ( ۱۲۰ ) هزار عسکر در حال احتیاط داشت. همزمان با کودتای فاجعه انگز هفت ثور چرا اردو رو به تلاشی و تجزیه رفت؟ و امروز از آن اردو بقایای کوچکی برجا مانده است؟ حق اینست که اردوی افغانستان چشم دارد و میبیند، گوش دارد و میشنود و مغز دارد و میاندیشد. وقتی به ناموس آزادی تجاوز میشود، اردو هم که مشمول همین آزادی است ، نمیتواند مانند یک تماشاچی بی تفاوت بماند. دیدیم که افسران و سربازان وطنخواه، وطن گویان سر به طغیان زدند و راهی جبهات شدند. و مطمئناً رور تا روز صفوف جبهات گسترش بیسابقه مییابد و غلامان زرین کمر را به بیغوله های تجرید میراند. این حکم تاریخ و خواست ملت است و ملت پیروز شدنی است!
•••
فرق است ز آب خضر که ظلمات جای اوست
تــــا آب مـــــــــا که منـبــعش الله اکبـر است
سومین سالروز برگزاری کودتای هفت ثور ۵۷
سالروز سوم هفت ثور هنگامی برگزار میشود که تضاد های خصومت انگیزی در اعماق جامعۀ ما گره خورده است. استعمار و حق حاکمیت ملی ، بی وطنی و تمامیت ارضی ، انسانیت و حیوانیت ، آزادی و اسارت و . . . مجموعه تضاد های گره خورده ایست که در اوج تعارض راه گشوده است. جنگ جاری امروزی بازتاب گستردۀ این تضاد هاست.
استعمار پرخشونت روس مشت زور را بر دهان آزادی فرو کوفت. بدنبال آن حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و انسانیت رو به تباهی رفت. به این ترتیب میخ آخر بر تابوت آزادی کوفته شد ، غبار سربی بختک اختناق نفسگیر شد و و هله اول فاجعه آغاز. درین وهله شهر ها خاموش بود. مثل گورستان. انسان از بهترین وجهه هستی – تمامیت انسانیت – تهی میشد. . . این وهله با سرعت سرسام آوری سپری شد. در درازای این فاصله چه کار هایی نبود که نشد. از صدقه سر حمایت رژیم خود کامه – تیپ روسی – عناصر روسوفیل که در پیمان پاسداری به منافع از سگ وفادار ترند ، بر مسند قدرت سیاسی تکیه زدند و بنای ترکتازی را گذاشتند. تازی های شکاری پس از اینکه به دست روس ها پوز شان داغ کرده شد ، در آدمکشی چنان کار آزموده شدند که چشم روزگار ندیده بود. داروغه روس به بانگ نی این مخلوقات جنگل توحش را رام و مسخر کرده بود.
سرسلسله این روس های افغان نما – تره کی به یمن جانپناه سرنیزه روس دو روزی بر سریر قدرت ماند و در حمد و ثنای ارباب از مدار توانایی خود فرا تر رفت. آنگاه به یمن کینۀ مطلق و رام نشدنی مردم در اسفل السافلین تاریخ پرتاب شد. ” امین ” آمد. از یکسو ، از کشته پشته ساخت. واز سوی دیگر پستان به تنور چسپاند و به مردم وعده نان گرم و آب سرد داد. بدنبال آندو ، روسپی کرشمه باز سیاسی “ببرک ” از راه رسید. بیاد گذشتگان راه آزادی اشک ریا از دیده فرو ریخت. پیش از حرفی که بزبان می آورد ، بسم الله میگوید. عروسک های خیمه شب بازی آمدند و رفتند. ولی هنوز داستان های هزار و یک شب بپایان نرسیده است.هنوز مترسک های ام الفساد در عرصۀ تاریخ میرقصند و اسم های بی مسمایی عنوان می کنند. مترسک هایی که جامعۀ ما را از آب آبادانی و از بانگ مسلمانی تهی کرده اند. یکی ازین داستان های هزار و یکشب برگزاری سومین سالروز فاجعۀ هفت ثور است که کمی دور تر از نظر می گذرانیم.
در وهلۀ دوم ، وقتی که شهر ها سکوت مرگباری را از سر میگذراند و روشن انداز سیاهتاب روس انسان را در دنیای ظلمت فرو می کشید ، دهات و کوهستان ها از ورطه این تنگنا بیرون بود. اولین بار یخبندان قطور سکوت در دره های نورستان شکست و متعاقبا سرود بشکن بشکن بلور سکوت خوانده شد.
مردان راه انسانیت در همآوردی با دشمن انسانیت عقاب آسا کوه ها را زیر بال گرفتند و سنگر جهاد ملی را داغ و آتشین کردند. خر دجال استعمار لنگیدن گرفت و در آویزی آغاز شد.ضربه ها رد و بدل شد. آزاد مردان این سرزمین ، ” میمون های والاتبار ” را در گوشه ها تاراندند. زور استبداد در برابر زور ملت به زانو در آمد. آنگاه بلای جان انسانیت در برابر انسان بنای لطایف الحیل گذاشت. و وهلۀ سوم آغاز شد. درین وهله فریاد هایی مبنی بر تجاوز امریکا – چین – پاکستان و . . . اوج نوینی گرفت. در برابر ایت تجاوز خیالی ، ” اگر روسیه نمی بود افغانستان از نقشه دنیا محو میشد ” (!) زیرا ” امین” قمچین خونچکان ارباب روس توطئه ” سیا” را پیاده میکرد. باز هم محملتراشی . بنجل ” جبهه وسیع پدر وطن ” به بازار آمد و مشتری نیافت. شکست پیش از تشکیل این جبهه شکست های دیگری را هم ارمغان کرد.” انتخابات همگانی ” و ” وضع قانون اساسی ” ره آورد این دوره است.
“حزب دموکراتیک خلق که نقشی جز خر و کاری جز لنگیدن ندارد” ، پیاپی خله چوب و جال برکپلش فرو می رود و هن هن کنان گامی بر میدارد. یکی از این گام ها سه رنگ کردن بیرق و دوباره نقش محراب و منبر با چیزهای اضافی دیگر بر آن است. عجب سال و زمانه ای ! آنهائیکه از ده سال به اینسو نعرۀ افغان – شوروی می کشند و سایۀ اسلام را به تیر میزنند ، اینک قرآن را شفیع آورده اند. گو اینکه مغایر اسلام – لام تا کام – نگفته اند و نکرده اند ، ولی مردم خریدار این فضولی ها نیستند و میدانند که صولت قیام ملی آنان را امان بریده کرده است وگرنه کاری نمیکردند که با دیدنش منگ می شدی.
همه دیدند و دانستند که ببرک وطنفروش به میمنت به قدرت رسیدن ، میهن مقدس ما را مانند گوشت قربانی رسما به روسیه بخشید(!) و به اصالت نوکر منشی خود صحه گذاشت و آسوده خاطر شد ، و مورد تفقد ارباب قرار گرفت.
از نفست بـوی وفــایی ببخش
ملک فریدون به گدایی ببخش
تزارمل که بزور روسها مغرور شده و بخود مینازد که با شنیدن گفتارش روی هر شنونده ای از شرم عرق میکند در مورد قدرت روس معتقد است:
خط فلـک سرخط میـدان تست
گوی فلک در خم چوگان تست
مردم می بینند که اینهمه داد و فریاد نشانۀ ضعف روس های خارجی و داخلی است. تقلای نومیدانه روس های بظاهر افغان آب در هاون کوبیدن است. دیگر مخذر عوام فریبی مردم را به خواب نمی برد. مردم هوشیار شده اند و مترصد کوچکترین تغییرات اوضاع هستند. همه حیرت زده از خود می پرسند: اوه ، اینها غیر از مدح و تمجید روسیه دیگر کاری نمی کنند.
هیچ نه در محمل و چندین جرس
هیچ نه در کاسه و چندین مگس
یک گام دیگر ، برگزاری سومین سالروز فاجعه هفت ثور:
پیش از مراسم رسم و گذشت راه ها قرق شده بود. رفت و امد قدغن بود. جادۀ رسم و گذشت خالی بود و خنک و تنک. تماشاچی منهای کسانیکه کارت دریافت کرده بودند بچشم نمی آمد. جشن استعمار ، تماشاچی را تحریم کرده بود و بالعکس. راه مراسم رسم و گذشت:
معدودی عسکر ، محصلین چند مکتب عسکری ، مامورین و اجیران دولت ، کسانی که شامل اتحادیه ها شده بودند. اینها همه بالاجبار و با تهدید عزل از وظیفه ، مامور معذور رسم و گذشت شدند. این صحنه سازی ها انسان را بیاد جنگ خسرو پرویز و اعراب می اندازد. عساکر ناراضی از دولت ساسانی به جنگ تن نمیدادند. بناء خسرو پرویز آنها را به زنجیر می بست و به جنگ با لشکر عرب وا میداشت. عساکر افغانی هم که با زنجیر تهدید به مرگ شده اند از روی جبر و اکراه در این مراسم شرکت کردند.
با اینحال بار دیگر نوبت لمن الملک بنام روسیه به پایان رسید.بیانیه های دایر بر انساندوستی روس ها و کمک های برادرانۀ شان ایراد شد. . . این مراسم بر این حقیقت صحه گذاشت و آن تجرید شدن حزب حاکم “خلق” – دولت پوشالی دست نشاندۀ روس ، ورشکستگی کامل ” جبهه وسیع پدر وطن ” و بالآخره سلب اعتماد روسها از ببرک و احتمال غیر قابل انکار تغییر رژیم و صحنه سازی دیگر. ببینیم باز چه روی خواهد داد!
•••
تذکر: سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) نامۀ زیر را در آوان دایر شدن کنفرانس وزرای خارجۀ کشور های غیر متعهد به دهلی فرستاد. از آنجائیکه این “نامه” گویای نقطه نظر های سازمان در قبال جنگ آزادیبخش ملی و خط دید سیاست های خارجی سازمان ماست و مورد استقبال شدید سران کشور های غیر متعهد و دیگر جهانیان قرار گرفت ، این “نامه” را ضمیمۀ این شماره خدمت هموطنان گرامی خود تقدیم میداریم.
هیئت تحریریه “ندای آزادی”
بسم الله الرحمن الرحیم
نامۀ سرگشادۀ
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان به کنفرانس
کشور های غیر متعهد منعقدۀ دهلی
شما برادران محترم که مسئولیت سرنوشت ملیون ها انسان را بعهده دارید ، پیش از آنکه به پیام ملتی دربند و اسیر توجه فرمائید ، نخست از راه دور و دل های نزدیک و از بین خون و آتش سلام های گرم ما را بپذیرید.
یک ربع قرن از نخستین اجلاس موسسان جنبش عدم تعهد میگذرد ، هنوز نعرۀ مردانی که با دفاع از آزادی ملی و تامین عدالت بین المللی ، وجدان بشریت را تکان داد ، در گوش تاریخ طنین انداز است. تا کنون توجیهات گوناگونی از وظایف این نهضت وجود دارد.
دشمنان قدرتمند و حیله گر با صور مختلف و متضاد – گاه با پشتیبانی شیادانه و زمانی با تحریف مسیر اصلی و احتراز از گردن نهادن به تصامیم این جنبش کبیر بین المللی که بیانگر کلی ترین آرمان ها و معضلات کشور های فارغ از نفوذ نظامی مستقیم ابر قدرت هاست –می توانند نقش مستقل و سازنده آنرا منکوب سازند.
تطور این جنبش برحق در جهت کمال از بوتۀ آزمایش پیروزمندانه بدر شده ، گسترش روز افزونصفوف و پیوستن اعضای جدید مصداق آن میباشد ، معهذا طرح های عادلانه و ترقیخواهانۀ آن نیز با چنان تضییقات خصمانه و درهم کوبنده ای از جانب ابر قدرت ها روبرو شده است که با تجاوز رهزنا نۀ امپریالیسم خون آشام روس به حریم مقدس ماافغانستان و تحت اشغال در آوردن آن توسط بیش از صد ها هزار قشون سرخ شوروی ،موجودیت مستقل یکی از قدیمترین بنیانگذاران و ادامه دهندگان سیاست عدم تعهد در سراشیب نابودی قرار گرفته و با ادامۀ این امر، علت وجودی جنبش بین المللی عدم تعهد مورد سوال قرار گرفته است.
نمایندگان محترم کشورهای غیر متعهد!
قریب سه سال پیش ابر قدرت جهانخوار روس به تأسی از سیاست توسعه جوئی امپریالیستی در منطقه و منطبق با استراتژی کرۀ ارضی اش ، پس از آنکه کانون سلطه جوئی و رقابت از شرق میانه به خلیج کشانده می شود ، در پی یک قمار نابخردانه سیاسی و نظامی – کشور عزیز ما را پامال چکمه های سربازانش گردانید. نخست با طرح و تطبیق کودتای فاشیستی ثور ۱۳۵۷ ( مصادف به اپریل ۱۹۷۸ ) توسط مشاوران نظامی و ایادی بومیش – عمدتا “حزب دموکراتیک خلق ” و در راس آن تره کی- ببرک – امین ، کشور ما را به قتلگاه میلیونها انسان – کارگر و دهقان ، پیشه ور و تاجر ، روحانی ، پیر و جوان و کودک و همه اقشار آزادیخواه و عدالت پسند مبدل ساخته وانگهی که موج بنیان کن مقاومت ملی و عدالت اجتماعی هستی این رژیم منحوس دست نشانده و فاشیستی را به پرتگاه نیستی میکشاند – سردمدار حزب مزدور ” دموکراتیک خلق ” و آقایان روسی شان با اغتنام از دکتاتوری نظامی حاکم ، سرکوب خونین ملت و سیطرۀ جانکاه ترور و اختناق در صدد تهدید و چاره جوئی شده – معاهده غیر قانونی و ننگین به اصطلاح ” دوستی ، حسن همجواری و همکاری” ( ۵ دسمبر ۱۹۷۸ – ماسکو ) را تحمیل کردند ، تا وثیقۀ بی اعتبار آنرا بهانهۀ تجاوز نظامی در کشور ما و ماجراجوئی توسعه طلبانه در منطقه و جهان قرار دهند.
حاکمیت منشعب مزدوران روسی به سرکردگی تره کی – امین ، زیر ضربات نابود کنندۀ ملت در سراشیب زوال قرار میگیرد ، قاتلان مردم بیگناه سرشار از نشۀ یکه تازی همدیگر را می درند ، درین ماجرا تره کی کشته میشود و امین به قدرت میرسد. اعتلای روز افزون کانگستریسم نظامی و سیاسی ، نوید پیروزی محتوم آزادی ملی و عدالت اجتماعی می شود. روسها پیش دستی میکنند- ببرک خائن رهبر جناح ” پرچم ” را بر فراز میله های توپ و همراه با ارتش صد هزار نفری مسلح با عصری ترین تجهیزات جنگی ، از ماسکو راهی افغانستان می سازد. امین سفاک را زیر عنوان ” نمایندۀ امپریالیسم امریکا ” معدوم نموده و ببرک این عروسک دست آموز را با رکلام نجات ” انقلاب ” و ” مردم ” از طریق تاشکند به منظور تأمین سیاست ماکیاولی بر مسند سرکوبی ملت نصب می کنند.
واکنش علیه این تجاوز امپریالیسم متجاوز روس علی الصباح در مقیاس ملی و بین المللی از طریق اوج گیری قیام عمومی ملت افغانستان ، اعتراضات دولت ها ، موسسات بین المللی ، جنبش های آزادیبخش ملی و شخصیت های روشنبین جهانی منعکس میگردد.
روس ها در ابتداء ، بوسیلۀ دولت دست نشانده ببرک و متعاقبا بصورت مستقیم مدعی مدعی میگردند که این باصطلاح ” قطعات محدود نظامی شوروی ” بر حسب معاهده دسامبر ۱۹۷۸ ماسکو و بدعوت دولت قانونی افغانستان (؟) به افغانستان پیاده شده اند ، تا ضعف نظامی دولت بومی را که گویا در اثر بی مبالاتی امین بوجود آمده ، جبران نموده و بعد از انجام همچو وظیفه ای خاک افغانستان را ترک میگویند. ولی اکنون که زیاده از یک سال میگذرد ، هیچگونه تغییری در سیاست امپریالیسم مکار روس به سود تخلیه افغانستان از وجود کثیف نیروهایش دیده نمیشود. بر ” قطعات محدودش ” که همان شب فردای کودتای جدی ۱۳۵۸ ( دسامبر ۱۹۷۹ ) بیش از صد هزار سرباز ، مجهز با عصری ترین تخنیک مهلک هوائی ، موتوریزه و کماندو بود ، افزوده میشود.با استفاده از هولناک ترین وسایل امحای دسته جمعی – اسلحۀ کیمیاوی و بمهای آتشزا – ملت آزادیخواه را بصورت کتلوی سر به نیست ساخته ، منازل ، مواشی و مزارع آنها را با خاک یکسان میسازد.
روسها بدین هم اکتفا نکرده ، با کتمان اصل تجاوزش دلایل موهومی و خود ساخته را برای اغفال ذهنیت ها ، و توجیه کردار ضد موازین بین المللی و منافی ارزش های انسانی اش ، پیش شرط واکنش های مساعدش قرار داد. و با لجن پراگنی و اتهامات نا روا بر اصالت جهاد آزادیبخش ملی ما ، خواب انحلال کشور آزادۀ ما را در جرگۀ ” شورا ها ” و خُلود سربازانش را در سرزمین اولین ملت استعمار شکن قرن بیست می بیند.
دوستان محترم!
مصروفیت بیش از حد مجاهدان ما در دفع تجاوز ومسائل جنگی ،موقعیت جیو پولتکی کشور ما و ملاحظه کاری های حسابگرانه توام با محدودیت منافع عاجل صاحبان رسانه های گروهی بین المللی در قضیه افغانستان از یکطرف ، لشکر کشی و سمپاشی بلا وقفۀ منابع تبلیغاتی شوروی و وابستگانش در وارونه جلوه دادن حقایق اوضاع از جانب دیگر ، همه دست بدست هم داده و چنان خلاء وحشتناک توضیحی بوجود آورده است که مسائل افغانستان یا در محدودۀ تنگ جنگ سرد شرق و غرب مطرح میگردد و یا از دریچۀ تحمیق کنندۀ آژانس تاس مورد بررسی قرار میگیرد. آنچه کمتر بنظر میخورد ندای راستین ملتی است که با سخت جانی بینظیر بار سنگین جنگ آزادیبخش را بدوش می کشد.
باری ادعا نامۀ ملت افغانستان بر علیه تجاوز خائنانۀ شوروی ، مشحون از نکاتی است که دفاع عادلانۀ یک ملت را از حیاتی ترین معضلۀ کشور های غیر متعهد ، شریف ترین و جهانشمول ترین حق بین المللی یعنی اعادۀ حاکمیت و استقلال ملی بیان می دارد. حجاب ضخیم اتهامات مقامات امپریالیستی شوروی را در تخطئه جهاد آزادیبخش ملی ما دریده ، سرشت ” کمک های بی شائبه ” و ” معاهدات دوستی و همکاری ” اش را بر ملا ساخته و عواقب تئوری های رهزنانۀ بین المللی ویرا آفتابی می سازد.
روس ها با چه حقی به افغانستان لشکر کشی نمودند؟
روسها معاهدۀ دسامبر ۱۹۷۸ ماسکو را محک قرار میدهند. آیا مادۀ چهارم این معاهده که مشعر بر ” انکشاف همکاری در ساحه نظامی ” و ” اتخاذ تدابیر مناسب ” است دلالت به انعقاد یک پیمان نظامی نمی کند ؟ آیا انعقاد یک پیمان نظامی جزء تفکیک ناپذیر حق حاکمیت ملی نیست؟ آیا در آن اوضاع و احوال که این پیمان بنام ملت افغانستان انعقاد یافته ، در افغانستان ارگانی وجود داشته که واجد همه شرایط تمثیل حاکمیت ملی بوده و قانونا چنین حقی بدان ارگان تفویض شده باشد؟ آیا اقلا قانون اساسی ایکه حقوق و مکلفیت های متقابل اتباع و دولت افغانستان را تنظیم کند نافذ بوده و یا نه و اگر بوده کدام قانون است؟ آیا همین امروز چنان ارگان مسئول و قانون نافذ در افغانستان وجود دارد؟
نور محمد تره کی باصطلاح بنام مردم و ملت افغانستان معاهدۀ ننگین دسامبر ۱۹۷۸ را با روس ها عقد نمود. این پیمان هنگامی با روس ها عقد گردید که مردم افغانستان او را نمایندۀ خود و ممثل افغانستان ندانسته و قیام مسلحانۀ عمومی را علیه او و دار و دسته اش براه انداخته بود، پس همچو پیمان در حالت جبر و اکراه ابدا از نظر حقوقی دارای وجهۀ قانونی نمی باشد. بنا برین ملت افغانستان حق دارد بر مبنای کلیه موازین مقبول بین المللی حقوق ، این معاهده را غیر قانونی دانسته ، تجاوز آشکار به حاکمیت ملی خود تلقی نموده و برسمیت نشناسد.
چه مقامی از روس ها دعوت بعمل آورد تا به افغانستان لشکر کشی نمایند؟
روسها امین را در ازای سفاکی بی نظیرش در قبال مردم افغانستان ، بعد از تصدی مقام تره کی با عناوین ” منشی عمومی کمیته مرکزی ” ، ” رئیس شورای انقلابی ” و ” صدراعظم” مورد نوازش قرار میدادند ، پس اگر دعوت کننده امین بوده ، روسها چگونه در زمان حیات و قدرت وی ، ببرک را با همان عناوین ” منشی عمومی کمیته مرکزی ” ، ” رئیس شورای انقلابی ” و ” صدراعظم ” از طریق رادیو ماسکو معرفی میکنند؟ روسها که متعاقب لشکر کشی ماه جدی ( دسامبر ۱۹۷۹ )به این خلاء پی میبردند ، فورا در صدد اختراع مجعولی میشوند و اذعان میدارند که این لشکر کشی به دعوت ” بعضی از اعضای شورای انقلابی ” و ” بعضی افراد کمیته مرکزی ” صورت گرفته است (؟) درینصورت نیز مصوبات شورای باصطلاح انقلابی بدون توشیح رئیس شورای انقلابی (امین) و از طرف دیگر مخالف مردم با دولت نام نهاد او فاقد مشروعیت و قانونیت میباشد. بگذریم ازینکه در صورت توشیح امین نیز از آنجا که اراده مردم در تشکیل حاکمیت عالیه بکار برده نشده است ، کان لم یکن، میباشد. پس معلوم است که اصلا مقام دعوت کننده ای وجود نداشته و روسها با تجاوز و اشغال افغانستان نه تنها ابتدائی ترین . . .. حقوق بین الدول و حقوق اساسی را رعایت نکرده اند ، بلکه حد اقل برخورد دیپلوماسی را نیز نادیده گرفته و . . . بر گسترش روابط برده وار در دولت ها صحه گذاشته اند. ذکر نام حفیظ الله امین درین جا بر سبیل استدلال بوده ورنه بار سنگین جنایات امین در قبال مردم افغانستان ناگزیر او را نیز شریک جرم ببرک می سازد.
روسها بکدام دلیل به افغانستان لشکر کشی نمودند؟
آنها مدعی اند که مثلث امریکا – چین – پاکستان قصد تجاوز به افغانستان داشتند. آیا این یک دلیل بی پر و پای امپریالیسی نیست؟ آیا روس ها برترین قدرت نظامی ، سیاسی و اقتصادی را در افغانستان تشکیل نمیدادند؟ آیا امپریالیست ها در تقسیم جهان افغانستان را بصورت de facto ساحۀ نفوذ شوروی نمی پنداشتند؟
اگر سیاست های جهانی را بر مبنای قانونمندی های علمی بررسی کنیم ، این ادعای شوروی جز یک تبلیغات میان تهی ، غیر منطقی و امپریالیسی چیز دیگری بوده نمیتواند. با وجود این همه تبلیغات دروغین آیا روسها و عمال شان تا کنون قادر شده اند حتی یک سرباز امریکایی ، چینی یا پاکستانی را دستگیر نمایند؟ تجاوز عجیبی بر علیه افغانستان جریان داشته که نه وقوع آن با معقولات وفق میدهد و نه آثار آن در زمین دیده میشود(!) .
بفرض محال اگر چنین تجاوزی علیه افغانستان صورت میگرفت ، چه کسانی حق دفاع از حاکمیت ملی افغانستان را داشتند؟ ملت افغانستان یا روس ها ؟ مسلما این حق و وظیفۀ ملت افغانستان بود تا از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود دفاع کند ، چنانکه هم اکنون برای دفاع از حق حاکمیت ملی است که پوزۀ تجاوزگران روسی را بخاک می ساید.
روس ها که پای استدلال شان از توجیه جنایات جبران ناپذیر آنها می لنگد فورا به دگم های امپریالیستی ” دکتورین برژنف ” مبنی بر ” مصئونیت سرحدات ” و ” حاکمیت ملی محدود ” متوسل گشته ، اصالت جهاد آزادیبخش ملی ما را به هزاران عنوان شوم آلوده ساخته و خویشتن را برحق جلوه میدهند.
تئوری پردازان کرملین و اوباشان بومی آنها جنبش ملی ما را منبعث و ملهم از جریانات ” انتی کمونیزم ” و ” انتی سویتیزم ” بین المللی می خوانند و به بهانۀ جلوگیری از همین ” جریانات ” و مصئون نگهداشتن سرحداتش حاکمیت ملی ما را نه تنها محدود می سازد بلکه کاملا سلب کرده است.
آیا ملت افغانستان که در دشوار ترین مراحل تاریخش ، انتخاب سیستم های اجتماعی و اشکال دولتی را حق مسلم و نامحدود ملت ها دانسته ، در قبال تجاوز رهزنانۀ شوروی به کشور ما که ره آورد آن امروز برای مردم ما جز اسارت ملی ، قتل عام اهالی و هتاکی به مقدسات ملی و مذهبی چیز دیگری نبوده است ، حق ندارد که برای اعادۀ آزادی ملی ، سلامت اجتماعی و شگوفایی فرهنگی ارتش شوروی را از خاک خود براند؟
اگر امپریالیست های شوروی با آن قدرت مهیب و خارقه جنگی مجاز باشند ارتش های اقمار خود را برای سرکوب آزادیخواهان افغان استخدام کنند ، آیا ملت افغانستان حق ندارد مساعدت های یک تمدن مشترک را که از رشته های خلل ناپذیر فرهنگی و دینی ترکیب یافته و با تجاوز بالفعل امپریالیسی و مشابه تهدید میگردد ، تکیه گاه تاریخی و سیاسی خود گرداند؟
روسها باید بدانند که این واکنش های انقلابی در افغانستان ، منطقه و جهان ، محصول سیاست امپریالیسی و توسعه جویانۀ خود شان می باشد. هیچ لشکر کشی ، هیچ بهانه جویی ، هیچ لجن پراگنی و هیچ ” دکترینی ” جلو اضمحلال قطعی امپراتوری استعماری شان را گرفته نتوانسته و با آتشی که برای دیگران افروخته اند ،خویشتن را می سوزند.
دوستان محترم !
اجلاس “هاوانا ” در اتموسفیر خاص و مه آلودی که بر اوضاع بین المللی حاکم بود برگزار گردید. طی این مدت تحولات مهمی در اوضاع بین المللی و بالاخص موضوع افغانستان رونما گردیده است. اشغال نظامی افغانستان توسط قشون سرخ شوروی و کشتار بیرحمانۀ ملت ما توسط آنها و مفقودی یکصد و بیست هزار زندانی سیاسی دورۀ تره کی – امین و حالت رقتبار زندانی های ببرک کارمل که از آغاز تا امروز به دستور کرملین انجام یافته ، وجدان بشریت را متأثر گردانیده ، امواج اعتراض علیه این جنایت بی مثال تاریخی فضای جهان را سخت آگنده است. جلسات پیهم اسامبله عمومی ملل متحد و کنفرانس کشور های اسلامی با صراحت و قاطعیت هرچه بیشتری ، تجاوز روسها در افغانستان را تقبیح نموده و خواهان خروج فوری نیروهای مهاجم از افغانستان و واگذاری حق حاکمیت ملی و انتخاب سیستم اجتماعی به ملت افغانستان شده اند.آزادیخواهان افغان ، هم اکنون بیشتر از نود فیصد کشور را در تصرف داشته و برای استرداد عام و تام استقلال میهن عزیز ما دلیرانه می رزمند.
زیر تأ ثیر ضربات کوبنده آزادیخواهان افغان و اوضاع متشنج بین المللی – سال گذشته روس ها در مقاطع مختلف ، از اکت های محیلانۀ سیاسی و دیپلوماتیک فروگذار نکرده اند. گاهی با گشایشی که از اختلافات کشور های اروپائی با اضلاع متحده به سود خود می یابند – مانور خروج قسمی نیروهای شان را از افغانستان مطرح می سازند.و زمانی هم که از انعقاد کنفرانس کشور های غیر متعهد در هندوستان بو می برند و از هیبت و قاطعیت تصامیم آن در قبال مسئله افغانستان بخود می لرزند. برژنف به هندوستان مسافرت می کند و ببرک به خانم گاندی پیام می فرستد و طی آن آمادگی خود را برای مذاکرات با پاکستان و ایران تحت نظارت ملل متحد ابراز میدارد تا بدینسان اذهان عامه را با مانور های دیپلوماتیک اغفال نموده و سرپیچی آشکار خود را از تصاویب اسامبله عمومی ملل متحد – با حرکات حلزونی محدود و در شرایط خاص موجه سازد.
نمایندگان محترم دول غیر متعهد!
اجلاس اخیر کشور های غیر متعهد در هندوستان – در کشوری دایر میگردد که علایق تاریخی محکمی ملت های مانرا بهم پیوند می دهد. ملتین ما سنن مشترک همکاری های متقابل ضد استعماری را بخاطر دارند. اکثریت مردم هند ، سازمان های سیاسی و موسسات مذهبی آن خود را در معرض خطرات مشابهی احساس نموده و از داعیه ملت ما پشتیبانی میکنند. هم اکنون بیش از صد هزار آواره و جنگزدۀ افغانی در هندوستان بسر میبرند. هندوستان یکی از موسسین جنبش عدم تعهد و میزبان اجلاس فعلی آن میباشد. مع الوصف سیاست دولت موجودۀ هند از ابتدای ظهور مسئلۀ افغانستان تا کنون نوسانات مکرری نشان داده و از صراحت کمتری برخوردار است. این امر مایۀ تأسف عمیق ملت ما شده است. امید واریم دولت خانم گاندی در پرتو مناسبات نیک گذشته و وظایف خطیر فعلی جنبش عدم تعهد تفاهم مثبتی از مواضع آزادیخواهان افغانی حاصل نموده موضع واقعبینانه ای در قبال مسئله افغانستان اتخاذ نمایند.
دوستان گرامی!
از آنجائیکه هر دولت مستقل در پهلوی جمعیت و قلمرو معین باید با حق حاکمیت عالی امور داخلی و هم روابط بین المللی خود را بدون تهدید ، دیکته و موافقت دولت دیگر تنظیم نماید ، متأسفانه با کودتای هفت ثور ( اپریل ۱۹۷۸) بدست مشاورین روسی حق حاکمیت عالی افغانستان جریحه دار گردید. همین تجاوز بحق حاکمیت عالی افغانستان ، دومین رکن دولت یعنی جمعیت افغانستان را با شیوه های فاشیستی و وحشیانه تار و مار نمود. در حدود دو ملیون از جمعیت افغانستان به کشور های خارجی آواره و سرگردان گردید. با حادثۀ ننگین ۶ جدی ( دسامبر ۱۹۷۹) قلمرو افغانستان با سومین رکن عمده دولت تحت اشغال قشون سرخ در آمد و از آن زمان تا کنون قراء و قصبات و شهر های افغانستان با مردم و سکنۀ آن بخون و آتش کشیده می شود.
بناء با مصدوم ساختن سه رکن عمدۀ دولت ، اکنون دیگر در افغانستان دولت به مفهوم حقوقی وجود نداشته و هرگونه مذاکره برای حل معضلۀ افغانستان بدون اشتراک نمایندگان احزاب و سازمان های سیاسی و تمثیل اراده واقعی مردم افغانستان ، از ریشه غیر قانونی و در پیشگاه مردم افغانستان مردود خواهد بود.
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان با پیروی از مشی مستقل ملی در سیاست خارجی ، با اتکاء و تکامل بخشیدن به سیاست عنعنوی عدم تعهد کشور ما در جهت مثبت و فعال ، با الهام از نیات راستین ملیون ها مجاهد آزادیخواه افغان ، از درون افغانستان ، از قلب آتشین و آغشته بخون سنگرهای جهاد آزادیبخش ملی – پرشورترین تمنیات ملت افغانستان را برای پیروزی اجلاس کشور های غیر متعهد در دهلی ابراز داشته ، امید وار است تا شما نمایندگان رسمی کشور های غیر متعهد با اتخاذ مواضع قاطع علیه تجاوز و اشغال نظامی شوروی در افغانستان ملت ما را در بفرجام رسانیدن پیروزمندانۀ جهاد آزادیبخش ملی کنونی یاری رسانید.
پیروز و نیرومند باد جنبش عدم تعهد!
مرگ بر امپریالیسم جهانخوار روس!
زنده و مستقل باد افغانستان!
سازمان آزادیبخش مردم افغانستان
کابل. دلو ۱۳۵۹
افغانستان. فبروری ۱۹۸۱
•••
صفحات “ندای آزادی” برای چاپ و نشر مضامین و اشعار و سایر آفرینش های انقلابی نویسندگان و شعرای متعهد و میهن دوست باز است ، انتقادات و نظریات اصلاحی را با رعایت اصل امانتداری مطبوعاتی درین نامه منتشر میکند.
به امید همکاری های مترقی و الهامبخش شما!
قیمت یک شماره
پنج افغانی
•••
شعار هایی که در پاورقی های شمارۀ پنجم و ششم دور اول آمده است:
۱/ پرتوان باد مبارزه کبیر کارگران پولند!
۲/ وحدت ضامن پیروزیست!
۳ / تمام میهن فروشان سرنوشتی جز مرگ ننگین ندارند. این حکم تاریخ است!
۴/ تفنگ ها و همه تفنگ ها علیه روس!
۵/ جنبش میهن دوستانۀ دختران و پسران مکاتب شهر کابل جز مهم پیکار نجات ملی است!
۶/ تشدید تفرقه بین وطن فروشان پرچمی و “خلقی” بازتابیست از اوجگیری مقاومت کبیر میهنی!
۷/ هفت ثور ، فاجعه ایست در تاریخ کشور ما!
۸/ با سلاح روس برضد روس!
۹/ یا مرگ یا آزادی!