سوگـند
ازنسل میله های موعود
می آیی
از سلالۀ سلول های تن فرسود
می آیی
از میان شانه های آشناتر از کوله باران کبود می آیی
از اخم اهریمن دد
از نیش بیداد گر سرد
از شلاق سُم های نامرد
از عفریت وطن فروشان خفته در خریطۀ برژنف
از تنگنای با ستیل های بیتاب زمان
می آیی می آیی می آیی
وطن وطن وطن
ای وطن !
از لای تاریکی های شب
از هیبت مردان و زنان بسته به غل و زنجیر
ازاشک های جاری
از اندوه های آبشاری
از گردن های سربداری
سرود زیبای تو میریزد
وطن وطن وطن
ای وطن !
نام جلیل تو
خاطرۀ آن قهرمان شناور در عظمت های انسانی
سوگند یست
پر از پرخاش و برکت
سوگند ی منعکس شده در حنای دست
درخشیده بر خال عروس .
نویسنده : انجنیر منصور 1361- 11 - 11