بتاریخ یازدهم ماه مارچ سال1990 میلادی ، به مناسبت شهادت دردانگیز دانشمند گرانمایه وانقلابی بزرگ عبدالقیوم رهبر،محفل یادبودی ازسوی هواداران سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) دردانشگاه تورنتو(کانادا) برگزارشده بود. دراین محفل جمع انبوهی ازروشنفکران ، دوستان ورهروان راه شهید عبدالمجید کلکانی وبرادرش عبدالقیوم رهبراشتراک کرده بودند. درمحفل گرامیداشت ازاین دوشخصیت ملی وانقلابی مقاله ای ازطرف نویسنده نامدارو متعهد کشور جناب زلمی بابا کوهی که خود اززمره دوستان این دوبرادرقهرمان می باشد، به خوانش گرفته شد. اینک باردگراین نوشته ارزشمند را به مناسبت بیست وهشتمین سالروزشهادت عبدالمجید کلکانی- روزشهدای جنبش ملی وانقلابی افغانستان- به دست نشرمی سپارم. یاد وخاطرات شهدای راه آزادی همیشه باد!
پهلوان کوهدامنه ای دهم جون 2008
” زمین درخشان است ازآزادگان
چنا نکه آ سمان درخشان است از ستارگان “
دوشهید – یک سرنوشت
باردیگر مردی به خاک افتاد ، مردی از سلا له مردان شجاع وقهرمان ، مردی ازتبارمردان پاکبازوفداکار ، مردی ازقبیله مردان رزمنده وپیکارجو، مردی از شجره ی تا بناک شهیدان ، نسل اندرنسل ولد اندر ولد .
آری !این شهید رزمنده یی که ما امروزبرای بزرگداشت یاد او وتجلیل از خا طره ی درخشان زند گی او در اینجا گرد آمده ایم ، سرنوشت غریب واستثنا یی دارد .
کمترسرنوشت تبارانسانی را سراغ داریم که تا این حد خونین وقربانی شده باشد .
عبد القیوم ” رهبر” ، شهیدی که درفش شهادت سه نسل را بر دوش حمل میکرد وخون شهادت سه نسل ، یکبار دیگرازقلب اوبه ز مین فروریخت ، فرزند عبد الرحیم شهید وفرزند عبد الحکیم شهید است که گویی شهادت میراث خاندانی اوست .
این چگونه سرشت وسرنوشتی است که بایستی خانواده ی نسل اندرنسل وزاد اندرزاد بهترین فرزندان خودرا به قربانگاه بفرستد تا زمین ازدرخشندگی خون آنها وآسمان از تلا لوی ستارگان چشمان آنها خالی نماند .
این چگونه مادریست که فرزانی چنین عجیب می پرورد که نعره ی هریک بزرگترازغریوصا عقه ها ست وفریاد ایشان توفانی که بیخ هرچه فتنه ونیرنگ است ، می روبد وبرمیکند .
قیوم ” رهبر” درطول حیات خود وخاصتا ً در این دهه ی اخیر، پیوسته و همیشه وبا افتخاربزرگ در راه آزادی سرزمین خود گام زده ولحظه یی از پیکارومبارزه نیاسود . او این پیام آفتاب گونه را که ازقعرتاریخ وفرهنگ ما می تابد، همواره رهنمود کاروپیکارخویش ساخته بودکه میگویند: ” به حقیقت آزادی نرسی تا ازبندگی برتو اثری بجا مانده باشد. ” کوچکترین اثرتسلیم پذ یری وبنده منشی دراین قامت پرشکوه رزم جا نداشت چرا که او ازخا نواده ی آزادی طلبی برخاست که پدروجد ش هر گونه حصار ودژ تسلیم طلبی را ویران کرده بود وبرای ویران کردن برج های استبداد وستم ، از خود مایه گذاشته بودند . واز تبا ری برخاست که جزطغیا ن ونه گفتن
،چیزی بجا نگذ اشته بودند. او از زمره ی فدائیا نی بود که همچنان درفشی پیشاپیش خیل رزمندگان راه آزادی درحرکت بود وهیهات وصد افسوس که با خاک افتادن این درفش جلودار وهمیشه دراهتزاز، را هروان این قافله ، راه پرازحاد ثه یی را درپیش رو خواهند دا شت .
فقدان این اند یشمند انقلا بی درموقعیتی که اوضاع جنبش مقاومت جهاد مردم افغانستان بطورکلی ، وارد مرحله ی دیگر ی میشود، ضا یعه بزرگی است برای سازمان ” ساما ” ودرمجموع برای کلیه جنبش روشنگرانه ی ملی وآزادی خواه .
قیوم “رهبر” نه تنها درامرسیاست با آگاهی کامل عمل میکرد که درسازماندهی وانسجام مسایل تشکیلا تی ازاستعداد ویژه برخورداربود. تسلط او برسیاست ،دانش وفلسفه ی عصر توانایی مانورهای را برایش ودیعه میکرد که برای اهداف مبارزاتی بهای با لا دارند . موضعگیری مستقل وغیروابسته سازمان اوواتخا ذ سیاست های واقع بینانه که در تضاد عمیق با سیاستهای استعمارگران وجهان خواران قراردارد، مشی سازمان راصبغه ی ملی ومستقل بخشید و درخط پیوستگی با منافع وخواستهای اساسی مردم افغانستان گره زد.
این دست آورد سیاسی که ادامه کار پیشمرگان و آزادی بخشا ن خفته درخون بودبه او امکان داد تابه مثابه یک شخصیت ملی در راه پیشرفت اهداف جبهه ی متحد ملی به موفقیتها یی دست یابد که
بالاخره خارچشم دشمنان آزادی مردم گردید. حتی شهادت قیوم ” رهبر” در زمانی بوقوع پیوست که درجهت پیوستگی بیشترنیروهای هوادارجبهه متحد ملی کارمیکرد . ازاین نظرشهادت او، شباهت تام به شهادت برادربزرگش ” مجید آغا ” که درسرخی شفق بامداد ان یک سرنوشت دارد دو برادری که ازیگانه طناب دارپدر وپدرکلان با لا رفتند تا با چهرگان برافروخته ازآتش غیرت ،
طلوع با شکوه صد ها تاج خورشید رابه مردم ارمغان کنند.” مجید آغا ” درموقعیتی که جنبش مقاومت ضداسعمارگران شوروی اوج میگرفت در راه بسیج کردن وگسترش دادن صفوف رزم آوران به فعالیتهای خستگی ناپزیری دست می یازید ، تب وتلاشهای شباروزی وکارپیهم وهمیشگی
درشهر کابل ودرپهلوی نزدیکترین شریانهای حیاتی دولت مزدور، این مبارزنستو ه ونترس را بدست جلادان روسی انداخت وآن ناپاکان دشمن آزادی وانسان با ریختن خون پاک او ، لکه نا زدودنی ننگ را برجبین خویش حک کردند.
شهید شدن قیوم ” رهبر” نیز درچنین موقعیتی مشابه بدست گماشتگان تاریک اند یش ومزدورقدرتهای جهانخوار یکی ازضربات مهلکی است بر پیکرخونین جنبش آزادیخواهی مردم افغانستان که بدبختانه باردیگر بسا امیدها را به یاس نزدیک میکند . او درموقعیکه استعمارگران شوروی با سرپنجه آهنین مردم رانده شده اند ونیروهای وابسته ونوکران مغرب زمین کوس رسوایی شان ازبام تاشام برسرچارراه تاریخ نواخته میشود ، به اثر توطئه برنامه ریزی شده ، تروروبه شهادت میرسد .
قیوم ” رهبر” نیزمانند شهید مجید درحا لیکه براه استحکام نیروهای ملی درچوکات جبهه متحد ملی به دیدار عده یی از قومندانها ومبارزین ملی میرود نامردانه ازجانب دشمن مورد ترور واقع می گردد . نفرین بر دستهای آلوده بخون فرزندان وروشنفکران افغانستان ونفرین برتاریک دلانی که نابخرانه می انگارند تاریخ بفرمان آنها خواهد چرخید .
سرنوشت این دوبرادر، ظا هرا با بالارفتن ازپله های لاله فرش شده شهادت به پایان میرسد ، اما آیا واقعا چنین است ؟
چه نابخردانه است اگرخونریزان وتاراجگران ودلالان تاریخ بیانگارند که باپی کردن وبخاک افگندن نخل تنا وروبلند بالایی چون مجید ، جنگل باورهای انسان را نسبت به آزادی ومردم سالاری درحریق وحشت کاریهای شان خواهند سوخت . وچه نابخردانه است اگر پندارند که خفاشان پروازرا درآسما نی که قلمرو حقوقی طبیعی عقابان است به میراث خواهند گرفت .
شهید بزرگ ملت افغانستان ( مجید کلکا نی ) ازچهره های شگفت انگیز واعجاب آورتاریخ کشورماست . اگرباور داشت که تاریخ گاهی استثنا می آفریند ، جاوانه یاد ” مجید کلکا نی ” ازآن استثنا آت تاریخ عصرماست . اوچون ابرمرد اساطیری درآن سوی افق زمان همچنان زنده وپویاایستاده است وهزاران هزارنسلی ازآیندگان وامروزیان که پا بعرصه ی تاریخ می نهند ، الهام بخش راه مبارزه وآزادی اوست . او تند یسی است ایستاده درچارسوق شبهای دیرپای تاریخ ومشعل فروزانی اندردست تا را ه ها را پاسبانی کند . او نمرده است . هرگز نخواهد مرد . سایه ی او درتاکستانها قدم میزند، ازکنارجویبارمیگذرد ،آبها رامی بندد تابه باغچه ی کوچک بیوه زن بیکس جریان دهد که همسا یه ی با رسوخ آبش رانخورد . همین دیشب اورا درراه ها دیده اند که بعیادت مریضی میرفت واینک نقش پای اورا در راها می جویند وسا یه ی پرهیبتش را درسنگ ها میخوانند .
اونمرده است هرچند ازپیشمرگان رزم زمانه ما بود ، اوخاموش نگشته است وازچاوشان راهیاب وسمت نمای قافله ی جنبش دوران ماست ، نام او للویی است که مادران درگهواره برگوش نوزادان خویش زمزمه میکنند تاسرود رزم او نسل اندرنسل ، سینه ی مردمان وکوهستانها را پرسازد. کارنامه های او ازبس شگفت انگیز است توده های مردم از اوتصویرفوق انسانی بگونه ی عارفا نه ی اسرار آفرین ساخته اند ، اما این تصویرهای پرداخته شده مردم نادرست نیست ، واقعیتهایی است که به افسانه ها پیوسته وامروززبانزد توده های مردم گشته است ، مردمی که به او واقعا باورداشته وچه
سخت است باورمردم را از آن خودساختن. نام او قوت قلب توده های مظلوم تهی دست بوده ، همان گونه که نام او برای دشمنان مردم خروش رعد بود که صاعقه وار آنها را آتش میزد .
این عصیان گر حماسه آفرین دراذ هان طبقات وقشرهای مختلف مردم بگونه ی متفاوتی نقش بسته است : دریک مقطع زمانی روشنفکران جامعه اورا انقلابی تکرومی دانستند ، سیاستگران از او چهره آشتی ناپزیری ارایه میکردند که با زوی قهر آمیزرا تکیه گاه یگانه میدا ند ، توده های عظیم مردم اورا در نقش جوان مردی می یافتند که حامی مظلومان ودشمن ستم پیشگان است. دستگاه قدرت حاکمه ، اورا شورشی یی میدانست که نظم مورد نظر آنهارا اخلال میکرد ، غافل ازاینکه شورش علیه مرتجعان برحق است .
این چنین مردی با این چهره وشخصیت چندبعدی ، واقعا کی بود؟
حقایق وفاکتها بعدا ً نشانداد که زند ه یاد مجید کلکا نی نه انقلابی تکروبود ونه شورشی یی که جز عمل نظامی بدیگراشکا ل مبارزاتی اعتنا یی ندارد .
تشکیل سازمان ( ساما ) وارج نها دن به مبا رزه ی سیاسی وتشکیلاتی خط درشتی از بطلا ن برای تصورات واهی کشید که شخصیت اورا هاله یی ازپندارهای ناشایسته داده بود . عملکرد های اونشان داد که مجید آغا به نقش سازماندهی ومبارزه ی جمعی وارزش مبارزه سیاسی وفر هنگی در
پهلوی مبارزه ی نظامی معتقداست ، همچنان که به اعتبارسنتهای والاوسازنده جامعه وآئین های انقلابی مردم سخت باورمند بود. احترام به سنتهای اجتما عی وباورمندی عمیق به هویت تاریخی مردم زمینه یی بوجود آورد که تا مجید قبول عام و مردمی بیابد . روشنفکران ما کمترخود را در برابراین سوال قرارداده اند که چرا مجید بر خلاف قشرروشنفکران جامعه ، قبول مردمی یافت ؟ این پرسش اگرگاهی هم بر لبها جوانه زده ، پاسخ درستی به آن جسته نیامده است .
مجید آغا بر خلا ف روشنفکران انقلابی که از بیرون برمردم مینگریستند دراعماق مردم زندگی کرد مردم او را درکنارخود احساس کردند. مردم اورا درپهلوی خود لمس کردند، جسم وذهن واندیشه وعملکرد اورا با دستان وروان خود درک کردند ، همانطوریکه خود را درک میکردند همانطوریکه خود را می یا فتند اورا نیزمیافتند ، او برای مردم قابل درک بود، عمل او، نظر اوبرای مردم مفهوم بود، زبان او زبان مردم ارمان خود را در وجود او میشناختند .
مردمداری ، جوانمردای وعیارمنشی که از سنتهای والای جامعه و تاریخ کشورماست ودرنزد مردم ازاعتباروعزت بزرگی برخورداراست ،صفت خاصه ی او بود که وی رادردیدگاه مردم اعتبارمی بخشید وبزرگ جلوه میداد . ساختارتاریخی واجتماعی جا معه ی ما چنین است . بزرگمردان تاریخ ما اکثراً ازمیان عیاران و جوانمردان برخاسته اند. سینه ی با صفای مردم ، صفحات تاریخی است که زندگی این جوانمردان درآن بسجل رسیده است . هرچند تاریخ های رسمی یادی از آنها نکند .
این عیاران چه کسانی بودند ؟ازکجا برخاستند؟ وچه کردند که چنین نام آورشدند؟
این قصه ، سر دراز دارد ومجال بیان محدود است ، ولی آنچه ناگزیرازیادکردن آنیم اینست که عیاران همیشه آرمانگرا وآرمان برآورتوده های مردم بودند ودر این راه آنچنان بی باکانه پیش میر فتند که از دادن خون وسرخویش نیز پروا نمیکردند. دریک بیان ، نمادن عرفانی دراین رابطه چنین اشاره میشود : ” قبای عیاران ومردان به خون ترکنند، ازنامردان نکنند” حسین منصور حلاج، صوفی عصیانگر وشهید بزرگ تاریخ میگوید: ” معراج مردان با لای داراست ” پژوهشگران تصوف وعرفان ، برخی ازریشه های عرفان وصوفیگری رادرمیان عیاران جسته اند ، آن شاخه ازفتایان وجوان مردان وعیاران که از جریان های عملی چون پهلوانی ورزم آ زمایی راهی به دیار تصوف عرفان برده اند در واقع ازاین قشرولایه اجتماعی که عیارانش میخوانیم ، دو خط متما یزعمل ونطربیرون جسته است : درخط عملی عیاران ، رزم آوران ، وجوانمردان صف کشیده اند که کمرهمت برای خدمت خلق الله بسته واز زورگویان وستم گران انتقام می کشند این ها در واقع انقلابیون دوران خود اند که لایه های ناراضیان شهروده وتهی دستان مبارز را دربرمیگرد ، اینها مردان شمشیر وجنگ اند وشباهت به تفنگداران خود انگیخته امروزی میرسانند. درخط فکری عارفان وصوفیان ایستاده اند آنها یه مسایل فکری زمان پرداخته اند وبه قول امروزی روشنفکران جامعه اند که به تفکرات جدیدی دست می یابند ودربسا موارد درمقابله با متشرعین قد علم میکنند واتهام کفروزندیق بودن را می پذیرند وتاپای جان به مقا بله میا یستند . درتاریخ معاصراین دوجریان عملی ونظری ، به نحوه ی دیگرویا خصوصیات ما هوی کاملامتفاوت ودرپروسه حیات اجتماعی موجودیت دارند ،البته ویژگی های تاریخ دوران ما ماهیت نوینی مطابق به نیازوضرورت های زمان به این روند وارد کرده است . نباید چنین پنداشت که مبارزه انقلابیون امروزی که از ماهیت نوینی مایه دارد ادامه همان جریان های تاریخی است ولی ازلحا ظ قوانین عام حرکت تاریخی این شبا هت ها را نمیتوان نادیده گرفت . این شباهت ها ، شباهت های ظا هریست، چراکه عیاران ،رزم آوران بی برنامه یی بودند که وضعیت تاریخی به آنها اجازه ی تغیردادن دراوضاع اجتماعی را نمیداد.
عارفان جهان بینی را پیش میکشیدند که با مبارزه ی عملی یی عیاران بافت نمیخورد ،ا زاین رو میان مبارزه ی عملی ونظامی از یک طرف ومکتب فکری دوران ازطرف دیگر پیوندی بوجود آمده نمیتوانست ولی امروز ، میا ن عملکرد رزمی شورشگران واندیشه ی آزادی خواهی وعدا لت پسندی – روشنفکران رابط ارگانیک ومنطقی وجود دارد . اینجا ست که تفنگداران امروزی جای عیاررا درتاریخ پرمیکند وروشنفکرجای عارف را . اگر رزمندگان وعارفان دیروزنمیتوانستند با هم گره بخورند، برخلاف ، تفنگداران توده یی وروشنفکران امروزی ز مینه های پیوند خوری فراوانی با هم دارند.
خلاقیت وابتکار” مجید آغا ” درهمین بود که توانست توده تفنگدار وروشنفکرقلمدار را درپهلوی هم بنشاند . اوتوانست عیاری ، این میراث انقلابی جامعه وتاریخ را یکبار دیگردر وجود خویش
زنده گرداند ودرعمل روانه کند . او این سنت تقریبا متروک اجتماعی را که روزتا روزازماهیت
تاریخی اش دورمی شد وبه نابودی میگرائید ، بطورویژه زنده گردانید واز روح زنده وپویا ی خود دراین کالبد که سنگواره می پذیرفت دمید وآنرا حیات بخشید .
با این کار، اودرسرفصل مشترک تاریخ دیروز وتاریخ امروزجا معه ما قامت افراشت او درپیوندگاه سنت پارینه و زندگی اجتماعی امروزما دست گذاشت ، چنین است پیوند اجتماعی با ابداع ونو آوری تاریخی . اگر او درنقطه ی پیوند روشنفکرو توده های قهرمان مردم چنان گره استواری استحکام می یابد، رازورمز این قضا یا را دربیان سمبولیک رابطه ی عیاروعارف باید جستجوکرد .
مجید، شخصیت تحول پذیر وخلاق است او برخلاف ا کثرروشنفکران دیگر درعمل واندیشه ، درجا نمی زند، از پهنه یی به پهنه یی سیرمیکند وازمرزی به مرزی عبورمی نماید . شخصیت انقلابی وفکری او، ابعاد گوناگون دارد، او درچارچوب الگوهایی که دیگران ازآن بت تراشید ه بودند ، نمی گنجد . هرگونه تلاش برای – نشان دادن حدود عمل واندیشه او در چوب بست ایدئولوژی های معین متعارف ، سعی دریک بعد ی کردن اوست . اید ئولوژی برای او وسیله است نه هدف ، وسیله ایست برای تغیرجامعه ، نه چنان که دیگران آنرا هدف مقدس وتغبر ناپذیر ساخته اند او عصیانگرحماسه آفرینی است که برای فتح ،از ژرفای گردابها ی هول انگیز میگزرد تا با فتح نمایانی درتاریخ، تاریخ راعوض کند . او برای فتح هایی که درنظر دارد اولا میخواهد به شناخت دست یازد ، برای شناخت ، به مردم روی میآورد وبه شناخت های ژرف دست مییابد .شناخت او ازخصوصیات جا معه ی ا فغانستان، شناخت ویژه است . شناختی است که هیچیک از روشنفکران وسیاست پیشه گان سه دهه ی اخیر کشور، با چنان عمق وگسترگی که او در یافته بود، درنیا فتند .
این شناخت تاریخی عینی، او را قدرت بخشید تا نبض حرکت جامغه را همیشه دردست داشته باشد وجنبش را چنان سمت دهد تاتاریخ نوینی را مفتوح سازد .
هرگاه او فرصت بیشتری برای مبارزه وحیا ت می یافت بقینا ازپیشگامان تاریخ سازجامعه مابود. بر خلاف اکثر روشنفکران دوران ما که بیشتر تاریخ نگارند تاتاریخ ساز وحرکت تاریخی را- درعبورحتمی از زیر چترهای معینی می دانند که در گوشه هایی از دنیا زمانی برافراشته بود واینک دوباره برچید ه میشود .
مجید ، آموزگار بزرگ سیاسی درجامعه
ی افغانستان است ، هر سیاستگرویا سیاستگرانی که خواسته باشند درجامعه افغانستان راه بجای ببرند ، باید ازاوبیامورند ، دید او را دررابطه با جامعه افغانستان بایستی درک کنند نوآوری وسنت گرایی و چگونگی تلفیق ابتکاری این دو را باید از او یاد بگیرند انعطاف پذیری وازخود گذری اورا دربرابر دوستان مردم وسرسختی و آشتی ناپذیری اورا دربرابر دشمنان مردم وآزادی بیامورند . سطح وعمق سازماندهی را که اوبا خصوصیات ملی وانقلابی انباشته میگردانید فقط باید از او آموخت که دراین راه مبتکرترین سیاستمدارجامعه ی مابود . طرح نام سازمان آزادی بخش مردم افغانستان که ترم ملی وانقلابی دارد ازطرح های اوست . دراوضاعی که دیگران میخواستند حزب فلان وفلان بسازند، او بادرک عمیق تاریخی واجتماعی این نام که امتیاز سازنده ی ملی دارد، علم کرد وپذیرفت .
چهره درخشان وپر ابهت مجید باآن وبژگیهای نخبه آنچنان که لازمه بزرگمردی چون اوست تاهنوز به درستی معرفی نشده وجای این بیوگرافی شکوهمند همچنان خالی است . درین مقاله فرصت آن نیست که بیش ازاین درباره این مرد که درتازیخ ملت ها درهریکی دوقرن یکباربوجود می آیند سخن زده شود اما تنها یک بعد دیگری از ابعاد متعدد شخصیت او را یادمیکنم :
مجید آغا باآن چهره حماسی وپیکارگر که همواره مرد تفنگ ورزم بود از احسا سات وعواطف بزرگی نیز بهره مند است . این رقت قلب وعطوفتهای درونی از او شاعری میسازد که گهگا ه دریافت های عاطفی خود را زمزمه می کند، آنرا در قالب شعر میریزد. مجید شاعر، با شعرهایش به زندگی عشق می ورزد هما نگونه که با تفنگش . این فدایی حما سه ساز وشاعر، ازاین نظر به عیاردیگر تاریخ یعقوب لیث رویگرزاده ی سیستانی ، شباهت میرساند که باو جود سختگیریهای نطامی قلب ظریف وشاعری داشت .
بر گردیم به زندگی ومبارزه ی شهید قیوم که راهرراه مجید بود همان گونه که گفته آمدیم ،سر نوشت این دوبرادر بسا شباهت های باهم دارند آنها در دوران نوبا وگی ناظر بشهادت رسیدن پدر وپدرکلان خود هستند آنها یکجا به تبعید سوق داده میشوند آنها یکجا به عصیان ومبارزه روی میاورند با آموزش از محیط اجتماعی وستم مسلط درجامعه اندک اندک به فکرتغیردادن – شرایط اجتماعی برمی آیند .
” قیوم رهبر” اولین درسهای مبارزه را درپهلوی شرایط عینی جامعه از برادربزرگ خود می آموزد ، بعداً با بالا – رفتن سویه ی علمی تحصیلاتی در دانشگاه های جا مع الازهر وآلمان به شناختهای بزرگتر سیاسی جهان وکشورش نایل میاید درسال های تحصیل با آنکه درخارج از کشور بسر میبرد ، ولی جریانات وحوادث سیاسی کشوررا بادقت وعلاقمندی دنبال میکند دررابط
نزدیک با قضایای سیاسی افغانستان قرار دارد، بعدازتجاوز شوروی وشها دت مجید وپس از آن شهادت کادرجوان رهبری ، نادرعلی پویا ودیگرکادرهای توانای سازمان ، او برهبری سازمان می شتابد تا نقش مبارزاتی خود را مستقیماً درجریان جنگ آزادی بخش به عمل نتیجه کند ، قیوم رهبر” درموقعیتی حساسی به رهبری سازمان تعهد سپردکه ضربات سنگین وویرانگر از دو جانب ،از دو دشمن برآن وارد شده بود، لحظه تاریخی شکننده یی بود ، سرنوشت سازمان و
موجودیت آن مطرح بود، حوصله مندی سیاسی ،عشق به میراث خونین سازمان وپشتکاروصداقت انقلابی که ازصفات برجسته ی او بود وی را قادرساخت تا درهم شکستگی ها رادر یابد واوضاع را بسوی بهبود سمت دهد. درک وبینش روشن او از اوضاع سریعاً متحول جهان دراین سالها ی اخیر وشرایط ناهمگون وپیچده جهاد افغانستان ، اورا توانا یی بخشید تا تحلیل های سیاسی واقعگرایانه وهمه جانبه از اوضاع ارایه بدارد که در روشنی آن تعدادبزرگی از نیروهای ملی ودموکراتیک به تشخیص وشناسا یی های مهمی دست یافتند . موضعگیریهای بخردانه سیاسی ، موقف او را به مثابه پیشگام جنبش ملی در سطح جهانی وملی روزتا روز بالا برد واین امر زمینه ی شد تا فعالیت های جبهۀ متحدملی گسترش وابعاد وسیع بیابد . دشمنان آزادی افغانستان که از رشد نیرو های ملی و طالبان آ زادی – ودموکراسی در هراس اند ، موقعیت بالنده ، او را خطر مرگ ونابودی برای خود یافتند همانطوریکه سرنوشت مستبدین تاریخ است دست خون آلود ازآستین برآوردند وبهترین رزمنده ی شجاع نسل روشنفکران افغانستان را نا جوانمردانه ازعقب ضربه زدند وبه شهادت رساندند که نفرین باد برتروریستهای سیاهکار .
اینک که کوهدامن بار دیگردرسوگ از دست دادن فرزند برومند دیگری می گرید وماتم داراست ولی تاکستانهای کوهدامن ریشه های عمیق وگسترده دارد. خون فرزندانش را درهرکجای زمین که بریزد جذب میکند تا باردیگر با آن خونها انگورها را سرخ بگرداند وشراب هستی آفرین رزم – ومقاومت رادرحلقوم نوباوه گان وجوانان بریزد تاسرود رزم انسان جامعه ی ما همچنان در کوه ودشت طنین انداز باشد.
پهلوان کوهدامنه ای دهم جون 2008