اهدا به مجید این فرزند دلاورخلق ! بزرگ مردی که ازدروازه ی تاریخ گذشت
وبه افسا نه ها پیوست .
قهرمانی که تمام هستی خود را برای خوشبختی خانواده ی بزرگ ملتش
وبرای خانواده ی بزرگ انسانیت ، بخاطر ترقی ،عدالت وانقلاب
وقف کرد.
ستا ره ای درآسمان امید
تا درازنای شب های خوشرنگ ِ شط شط ِ کاریز ها
در خموشنای راه ها و شرشره های شریف ِ آبریزها
در کنار ستاره ی رمز آمیز
پیوسته گذر کردیم
پیوسته گذر کردیم
برهیا هوی تندر وباد
بر چکامۀ کارتوس و صیاد
بر همهمۀ شانه های کبود اما شاد
پیوسته گذرکردیم
پیوسته گذر کردیم
تا زمزمه های زیتون وقهقه های پسته و های های انگور
تا انتهای نفسگیرنبرد تا پُشت ِ زخمی بیشه های پُر ازدور
توچون سپیده دمی در افقگاهِ صبح آزادی
درخشیدی ازهیبت ِ نور
بر لامسۀ تشویش آبایی
نگاهت آینه ی بود
دربرابر ترانۀ تاریخ
کلا مت آیه ی بود
در برابر تجاهل ِ فتح
وقتی که
چریک های شاد
درجدار شب های مهتابی
ازغرش کوه دامنه ها ، می شوریدند
صداقتی در کوچه باغ ها ی نجابت ، گــُـل میکرد
وقتی صدای چریک ِ وادی عهد
ازگوش میقات ِ انا ربُن های سرخین قند هار
از گوش دره های طوفا نزای نورستان وخاطره های کنر
ازگوش خونین ِ فرقه های پکتیا وحسین کوت
گذرمیکرد
ما
در زیر آبشار عشق
با عقابان زخمی یکجا
پیوسته گذر کردیم
پیوسته گذر کردیم
نقش گا م های توست
شبچراغ راه ِ چاووشان
نقش کلک های توست
سفرنامۀ سفر بدوشان
میدانم
تودرین کهکشان مرموز وخموش
ستاره ای رزم ِ رخشانی
اندیشۀ عزم افشانی
ایکا ش
به جستجوی بلند تو
می توانستم
می توانستم
نردبانی بسا زم ازنور
به ارتفاع هفتاد آسمان
تا بر خورشید ِ خورشید ِ پیشانی ات
بوسه زنم
بار
بار
پهلوان کوهدامنه ای / جون / ٨ ⁄ ٢٠٠٨