بمناسبت روز سیاه ششم جدی 1358 ش روز تجاوز مسلحانه ی شوروی به افغانستان
چرخ گردون باز با وارونگی ره می سپارد
روزگاران سخت و محنت زاست
تیرگی چون لکه ی بردامن برف زمستان
اهرمن با بال شومش سایه میگسترد هر دم
تابشی خورشید را میخواست تا ره گم نماید
جای خورشید فروزان تیره ابری رخ نماید
جغد آمد تا که جای بلبلان ماوا بگیرد
زاغ وکرگس آمده تا لانه ی عنقا بگیرد
خلقیی دون سنگ خلق قهرمان بر سینه کوبد
ریشه ی خلق و وطن را دایما با تیشه کوبد
* * *
های و هوی رقص مزدوران فضای میهنم را
سخت آشفته است
گرد نا پاکی به هر سو پهن کرده ،
سینه ها را می فشارد
دست اهریمن ز هر سو لاله پر پر میکند
پهن صحرا قرمزین از لکه های خون
گاه از گلفرش خون گردیده صحرا لاله گون
* * *
گاه هم خیلی شقایق سد راه خار گردد
دشت و صحرا ، کوه و برزن صحنه ی پیکار گردد
مرغ طوفان بر لبش دارد پیامی :
” شب به پایان میرسد
یاران طلوع صبح نزدیک است
اینک اینجا ، آنک آنجا
قاصد پیروزی مرغ بهاری
از شکست زاغ و مرگ کرگسان پیغام دارد
و هزاران . . . “
* * *
لیک ناگه از کمین
از هوا و از زمین
از شمال رود جیحون
چون بلای بر سر ما ریختند
و ملک را ویرانه کردند ،
روسها خرسان وحشی
با هزاران – صد هزار- از آدمی رویان بدگوهر
با نفیر توپ و رگبار مسلسل
غرش بمب افکن و خمپاره ها
موج خون برپا نمودند
شامگاه شش جدی
خویش را رسوا نمودند
ببرک شیاد را با خیل یاران کثیفش
جای مزدوران دیگر
تاج پوشی ها نمودند
* * *
ملت ما ملت آزاده ی ما
باز یکبار دگر ، همچون نیاکان دلیرش
آزمونی سخت را در پیش دارد
از همان شام تجاوز
نعره ی آزاد مردان
تند و مواج و خروشان
با چکاچاک مسلسل
این چنین فریاد سرداد :
روسها . . . !
روسها از ملک ما بیرون شوید !
ورنه غرق رود بار خون شوید !
از : ش . آهنگر شش جدی 1361