ازموافقتنامۀ صلح آمریکا و گروه تروریستی طالبان اکنون مدتی گذشته است. ولی کوچکترین نشانه ای از صلح و آرامش را بر روی زندگی مردم افغانستان نمی بینیم. وزارت داخلهٔ کشور بتاریخ ۲۴ ثور اعلان کرد که از تاریخ دهم حوت ۱۳۹۸ ( روز امضای توافقنامۀ صلح قطر میان امریکا و طالبان) تا ۲۲ ثور امسال، یعنی در مدت دو ماه وده روز ۳۷۱۲ حمله از طرف طالبان بالای نیروهای امنیتی انجام شده که در نتیجه ۴۶۹ غیر نظامی کشته و۹۴۸ نفر دیگر زخمی شده اند. درین مدت روزی نیست که یک یا چند عملیات بالای پسته های دولتی از طرف طالبان انجام نشود. این درحالی است که هر روز آدمکشان وحشی طالب که دست هر کدام شان به خون صد ها هموطن ما آغشته است، از جانب دولت دست نشانده ، تحت فشار روز افزون امریکا آزاد
میشوند.
قرارداد باصطلاح صلح قطر از نظر محتوا نامقدس ترین توافق بوده که تا این زمان بین دو قوه ی تروریست ، جنایتکار و جنگ طلب، بسته شده است. تروریزم قدرتمند دولتی آمریکا و تروریزم فرقه گرای طالبی، بعد از یک سناریوی تباهی آور بیست ساله به این نتیجه می رسند که سیاست ارتجاعی طالبی و تطبیق پالیسسی سود پرستانۀ آمریکا در افغانستان و منطقه به گونه جدید تری پیش برده شود. برندهٔ اصلی این توافق پاکستان بود. سازمان جاسوسی پاکستان توانست با حمایت همه جانبهٔ سیاسی، آموزش دهی و تربیت های مسلکی نظامی، پشتیبانی لوژستیکی و حمایت استخباراتی، از یک گروه تروریست مزدوریک هویت سیاسی بسازد. پاکستان در منطقه و افغانستان، بعد از این توافق نوعی احساس غرور مینماید. این برتری اعتماد به نفس پاکستان را در تحریک و رهبری طالبان برای عملیات چند برابر کرده است. در نتیجه طالبان تحت راهنمائی پاکستان و چراغ سبز امریکا به کشتار بیرحمانهٔ مردم افغانستان با شدت بیشتری ادامه دادند.
دولت افغانستان با مواجهه به تعرضات طالبان نتوانست و یا از جانب اربابش اجازه نیافت که به پاسخ آنها به پردازد، زمینه را هرچه بیشتر برای مانور های طالبان و پاکستان مهیا ساخت. این سیاست انفعالی باعث تقویت روحیهٔ نظامی طالبان و تضعیف نیروهای امنیتی کشور شد. درنتیجه طالبان به کشتار مردم افغانستان تشجیع و ترغیب گردیدند. دولت افغانستان به نظاره گر کشتار مردم به دست طالبان تنزل یافت، در حالیکه اساسی ترین وظیفهٔ هر دولتی در قدم اول دفاع از مردم است.
موفقیت نسبی طالبان بر نیروهای دولتی ویا بیرحمی شان در قتل عام مردم را نباید دلیل بر شهامت رزمی شان دانست. افلاطون گفته بود :« هرکسی میتواند شایستهٔ صفت شجاع باشد ، اِلّا فرد جبار». طالبان مزدور، بی غیرت ترین گروه مزدور در افغانستان اند. پولهای عربی ، سازماندهی پاکستانی و حمایت امپریالیزم امریکا همه و همه به آنها فقط شجاعت کشتن اطفال نو زاد و غیرت تیر باران کردن زنان مریض وافتاده در بستر را داده است!
واما حمله طالبان مزدور ومتحدین تروریست شان بر شفاخانه ولادی نسایی دشت بر چی کابل! این عملیات نه اولین ونه هم آخرین عمل طالبان ، شبکه حقانی وداعش بود که انجام شد. طالبان قبل ازینهم، نه یکبار نه دوبار بلکه هزاران بار، تحت سازماندهی پاکستان ، در تیر رس قوای آمریکا ودر انظار عامهٔ جهانیان، مردم مارا قتل عام نموده اند ودولت بی اختیار ودست نشاندهٔ افغانستان هم نظاره گر بی ارادهٔ اوضاع بوده است. ولی اهمیت این عمل ، بخاطر نزدیک بودن این جنایت بتاریخ توافق قطر میباشد، که آمریکا وعده امنیت وصلح امریکایی- طالبانی را داد. شاید تراژیک ترین پردهٔ این نمایش فاجعه بار پیام خلیل زاد باشد که انزجار هر افغان وطن پرست و مردم دوست را نسبت بخود بر انگیخت وآن پیام این بود: « ما از طالبان ودولت افغانستان میخواهیم که با همکاری هم عوامل این فاجعه را پیدا کنند » ویا در قسمت دیگر پیام خلیل زاد که این عمل کار داعش بود نه طالبان! در حالیکه همهٔ مردم افغانستان و حتی دولت، طالبان را مقصر اصلی این عمل غیر انسانی دانسته اند. حال باید از آقای خلیل زاد و امریکایی ها پرسید که اگر این جنایت عمل مستقیم طالبان هم نباشد، آیا این گروه تروریست و وحشی صلاحیت رسیدگی بیک کشتار و فاجعهٔ انسانی را دارد؟ واگر دارد این صلاحیت را چه کسی به طالبان آدمکش تفویض کرده است ، غیر از یک وجدان بیمار؟
زلمی خلیل زاد ، کسی که بعنوان یک فرد در جهت منافع آمریکا بیشترین ستم را در حق مردم افغانستان نموده ، بعد از امضای توافق ننگین خود با طالبان گفت که: از امروز ببعد مردم افغانستان میتوانند در صلح و آرامش زندگی کنند. امروز باید ازین بردهٔ آمریکا پرسید که باگذشت چند ماه مردم ما چقدر روی صلح و آرامش دیدند که در سالهای آیندۀ پیش رو ببینند؟
توافق قطر در خدمت پالیسی جدید آمریکا، یا مشخصاً رئیس جمهور ترامپ قرار داشت که میکوشد تا جنگ، تجاوز و اشغال را به قیمت ارزانتری ادامه دهد و یا بقول معروف پیشبرد سیاست امپریالیستی، از دید گاه سود اقتصادی! که خود هسته ی اصلی تئوری لیبرالیزم نوین آمریکا میباشد.
حال سوال اساسی بعد ازین توافق اینست که آیا آمریکا، یک کلام قوای نظامی خودرا از افغانستان بیرون میکشد ویا اینکه برای پیشبرد اهداف نظامی، سیاسی و اقتصادی خود هنوز تا سالهای دیگر درین سرزمین باقی میماند؟
برای پاسخ به این سوال باید به جنبه های مخفی و سرّی این توافقنامهٔ ننگین توجه کرد. ظاهرآ هر موافقنامهٔ سیاسی یا نظامی به روایت متن توافق وآنطوریکه در مجامع جهانی اعلام میگردد، قابل فهم بوده و مورد تأیید یا تنقید قرار میگیرد وهر نهاد سیاسی- حقوقی مطرح جهانی ویا دول ذیعلاقه نسبت بآن موضعگیری مینمایند. اما توافق فریبندهٔ آمریکا و طالبان که در اصل توافق روی حدود و ثغور منافع ، مشترکات و یاهم احتمالاً نکات افتراق آمریکا و پاکستان بود، ازین قاعده ورسم دیپلماتیک مستثنی شده است. این توافقنامه نکات سِرّی داشت که قسمتهای مهم آنرا ، دولتها و مجامع حقوقی حاضر در مجلس دوحهٔ تا آخر نفهمیدند، یعنی از دید آنها مخفی نگه داشته شد. احتمال میرود که حتی گروه مزدور طالبان نیز از بعضی مفاد مندرجهٔ توافق بیخبر باشند، با اینکه آنرا رسمآ امضا نمودند. این قضیه نشان دهندهٔ اینست که آمریکا مجامع و حتی شرکای خود را به دور پلانهای سری واستخباراتی خود می گرداند و مشروعیت اهداف سیاسی و اقتصادی خود را در هر صورت از آنها به دست می آورد.
با اینحال گمان براینست که بجای حضور پر مصرف قوای نظامی، کنترل خودرا از طریق پایگاههای جاسوسی وشعباتی از ارتش خصوصی در همکاری با طالبان بر افغانستان ادامه دهد.
امریکا با آوردن تروریستهای طالب در ترکیب سیاسی قدرت حاکمه ، ازیکطرف با پرُرنگ کردن نقش پاکستان در کشور ما ، سیاست خارجی افغانستان را بهتر به کنترول در آورده و از طرفی با حضور طالبان بحیث عقبمانده ترین قشر موجود اجتماعی در حاکمیت سیاسی ، جامعه را به سمت فیودالی کردن بیشتر مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی سوق میدهد . استعمار در طول تاریخ با هجوم به ملل تحت ستم مانع رُشد و تکامل اجتماعی شده و کم هزینه ترین راهها را برای غارت مردم انتخاب کرده است . با حضور رسمی طالبان در قدرت هم از حجم زیاد دستگاه اداری متورم میکاهد و همچنان با مخارج کمتر ، مزدوران گوش به فرمانتر و جانفداتری را در اختیارمیگیرد . طالبان با سوابق خشونت و جنایت وسیلهٔ مناسبی در دستان ناپاک نیروهای امنیتی امریکا میباشند و از آنها در درون قدرت حاکمه در پهنای گستردهٔ کشور (علاوه بر شهرها در قراء و قصبات) استفادهٔ بهینه خواهد کرد ، بخصوص که آنها جنگدیده بوده و در دستگاههای جاسوسی پاکستان از تجارب فراوان تروریستی برخوردار میباشند و در سکتور موادمخدر از جمله در تأمین امنیت کشت ، برداشت و انتقال آن سوابق ننگینی دارند.
ائتلاف امریکا با طالبان و انتصاب آنها بحیث حاکمان فاتح بر اریکهٔ قدرت در کنار سایروطنفروشان و جنایتکاران جنگی ، جامعه را بیشتر به عقب رانده ، مناسبات فرتوت اجتماعی را به نفع سیاستهای استعماری از گنداب تاریخ کشور بالا کشیده و ترویج عقبگرایی و افراطیت مذهبی را درجامعه ما بیش از پیش رسمیت میبخشد. طالبان هم با تعهد خصوصی به دستگاههای جاسوسی امریکا بطور آشکار در مقابل منافع عمومی قرار گرفته و سند دشمنی با مردم افغانستان را از پردهٔ توهمات تمایلات مذهبی و نژادی بیرون انداخته، مستقیماً دشمنی شانرا در حضور مجامع بین المللی اعلان نمودند.
اعلام به خدمت گرفتن رسمی طالبان توسط اشغالگران امریکایی با پیش درآمد انتخابات مضحک و چانه زدنهای جناحهای قدرت طی ماههای طولانی برای خیرمقدم گویی به طالبان بالاخره به پایان رسید و دوجناح انتخاباتی ریاست دولت دست نشانده بتاریخ ۲۸ ثور موافقتنامه سیاسی برای تقسیم قدرت را امضاء نمودند. این موافقتنامهٔ سیاسی فقط سند تقسیم سلسله مراتب قدرت میان آنها بوده و هیچ اشاره ای به اوضاع فاجعه بار کشور ندارد. با طرح ایجاد سَمَت ریاست شورای عالی مصالحهٔ ملی برای عبدالله از جانب رقیب انتخاباتی او اشرف غنی که در این توافقنامه بحیث رییس دولت کابل مقرر شد، قرار است کارزار تقسیم قدرت با طالبان را پیش ببرد. موضوع صلح از نظر جناحهای قدرت حاکمه در حدود تقسیم غنایم کشور اشغالی با طالبان مطرح است.
امپریالیزم متجاوز امریکا پس از توافق با تروریستهای طالب درنظر دارد از سقوط مفتضحانه کشتی توفانزده اش در دریای منازعات و رقابتهای بین المللی و اشغال طولانی افغانستان به نوعی جلوگیری کند. جناحهای قدرت حاکمهٔ کشور هر کدام سعی میکنند در آشتی با تروریستهای طالب از دیگری عقب نمانند، همزمان هم طالبان و هم شرکای آیندهٔ قدرت شان در دولت دست نشانده برای ابراز وفاداری به دربار متجاوزین در رقابت دایمی قرار گرفته اند. دولت افغانستان با و یا بدون طالبان، سیستم حاکمیت ضدملی و ضدمردمی ایرا ایجاد کرده است که وظیفهٔ عمدهٔ آن خدمتگزاری به ارباب اشغالگر است. رابطهٔ این مجموعهٔ نوکران با صاحب امر شان مطیعانه و مزدورمنشانه بوده ولی با توده های عظیم مردم چون برده رفتار میکنند. رابطهٔ حاکمان با مردم یک رابطهٔ ارباب ـ رعیتی است که اشغالگران بر آن سوارند. علاوه بر آن ورود طالبان در حاکمیت سیاسی، کشور را بیشتر به نوعی ملوک الطوایفی قرون گذشته اما تحت حمایت و رهبری « ســیا » و « آی اِس آی » گرفتار خواهد نمود.
خواست مبرم مردم مبنی ایجاد صلح و امنیت پایدار پس از چهار دهه جنگ و تباهی، تا زمانی که به نقش واقعی وعوامل اساسی جنگ پرداخته نشود و موانع اصلی و عمدهٔ صلح از سر راه برداشته نشود ، در حد یک آرمان ملی خواهد ماند. ادامهٔ جنگ و جنایت کنونی در کشور ، به اشغال کشور توسط امریکا و شرکای جُرمش بر میگردد که با ایجاد دستگاه دولتی مرکب از تمام جنایتکاران، تروریستها و وطنفروشان رنگارنگ، مردم جنگزده و زجرکشیدهٔ ما را هژده سال است که به کاسهٔ سر آب میدهند. سرزمین اشغال شدهٔ ما به رصدخانهٔ امپریالیزم امریکا وشرکایش علیه رقبای بین المللی شان در این منطقه در آمده و کشور محبوب ما در محراق تضادها و مناقشات جهانی و منطقه ای قرار گرفته است. نیروهای ارتجاعی حاکم هم سیاستهای دیکته شدهٔ اشغالگران را دنبال کرده و با تمام توان برای ادامهٔ ائتلاف استعمار و ارتجاع در کشور عمل میکنند.
با درگیر شدن جامعه در گرداب بی پایان استعمار و ارتجاع بسیاری از کشورهای منطقه و جهان فُرصت یافته اند در هرحالتی اهداف خود را در معرکهٔ و میدان رقابت جستجو کنند. ادامهٔ اوضاع فاجعه بار در کشور همچنان مشکلات عظیم اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی ناشی از میراث طولانی اشغال و استعمار، که اکنون نهادینه شده و دستگاه های مافیایی قدرت و ثروت آنرا بمورد اجرا میگذارند. حاکمیت بازارآزاد امپریالیستی ــ غارت دارایی های ملی و منابع سرشار کشور در اوج فقرعمومی، اشاعه و فراگیری اقتصاد وابسته به موادمخدر و نابودی اقتصاد زراعی کشور، ترویج فساد در روابط اجتماعی حاکم اعم از اقتصادی و سیاسی و اِعمال زور و جنایت در روابط موجود جامعه ــ امید مردم برای پایان یافتن اوضاع ذلتبار کنونی را به یأس بدل کرده است. مجموعهٔ مافیایی ایکه بنام دولت یاد میشود، عوامل متذکره را تولید و بازتولید میکنند، ورود طالبان هم در این چرخهٔ قدرت علاوه شده، بمثابهٔ عامل تروریزم رهبری شده در روابط و مناسبات حاکم جامعه عمل خواهد کرد.
نظام ارتجاعی حاکم، بخش وسیعی از نیروهای امنیتی کشور را در جهت حفظ غارتگران خارجی و مزدوران آنها بکار گرفته است. چنین نظام امنیتی عمدتاً در خدمت علایق استعمار، اهداف خصوصی مقامات جنایتکار حاکم و حفظ جان ــ مال و مقام آنها قرار گرفته است. عدالت برباد رفته ،غارت دارائیهای عامه جریان دارد ، تروریستها و جانیان در پناه آن زندگی مردم را به گروگان گرفته اند. تظاهر دولتمردان به خدمت برای مردم و دفاع از کشور در شرایط اشغال کشور و حاکمیت جنایتکاران و تروریستها در تار و پود جامعه با استفاده از پوشش های مذهبی، نژادی، زبانی و قومی ــ یاوه سرائی بیش نیست.
حال در تداوم چنان وضعیتی چگونه ممکن است مردم به صلح امیدوار باشند؟ برای ایجاد صلح واقعی باید عوامل جنگ و ترور که همواره باعث بازتولید جنگ، ناامنی ترور و جنایت میشوند و راه زندگی صلح آمیز و شرافتمندانه را بروی مردم سد میسازند، از سر راه برداشته شوند. در شرایطی که کشور ما در اشغال امپریالیزم قرار دارد و قدرتهای بزرگ و کوچک منطقه هم در آن درگیر میباشند، جامعه در چنگالهای خونریز ارتجاع ددمنش و وطنفروشان بوروکرات نیمه جان شده است، چگونه ممکن است با آمدن تروریستهای طالب در ترکیب قدرت حاکمه، جامعه به صلح امیدوار باشد. چقدر خائنانه است که رئیس دولت دست نشانده (اشرف غنی) خود را به مقام شاه امان الله که یک قرن پیش کشور را از استعمار انگلیس رهانید ــ مینشاند و مشاور امنیتی اش بر قبر نجیب گاو مزدور سرسپردهٔ استعمار روس و جلاد نسلی از فرزندان مردم افغانستان، اکلیل گل میگذارد. وقیحتر از آنها رهبر گروه تروریستی طالبان در پیام عید فطر از امریکا خواست تا نگذارد کسی مانع صلح طالبان و امریکا شود.
جنگ و ترور، فقر و بیکاری، آوارگی و بی پناهی،اعتیاد، فساد و جنایت بلاهائی هستند که از درگاه استعمار و شرکای بومی آنها بر مردم ستمدیدهٔ ما نازل شده اند، اشاعهٔ کورونا هم در کشور به آن علاوه شده و زندگی مردم را به نابودی سوق داده است۰ مردم زیر فشارهای چند جانبه روزگار نهایت سختی را میگذرانند، در حالیکه اشغالگران و مزدوران رنگارنگ آنها به غارت کشور و تقسیم غنایم مشغولند، وظایف اولیهٔ شانرا برای رعایت اولین مواد منشور حقوق بشر در کشور نادیده میگیرند. آنها حداقل مسئول برقراری شرایط زندگی روزمرهٔ مردم و جلوگیری از فقر کشنده در دوران شیوع اپیدیمی میباشند.
پناهندگانی که بدلیل جنگ، فقر و بیکاری بیشتر از چهار دهه امکان بازگشت به وطن اجدادی شان میسر نشده است و توده های عظیم مردم که برای پیداکردن لقمهٔ نانی مجبور به ترک کشور و راهی کشورهای همجوارمیشوند، رنج جانکاه بی سرپناهی و آوارگی همچنان به سرنوشت ابدی شان مبدل شده است. با تحمل کار طاقت فرسا با معاش نازل و شرایط ناگوار با تحمل رنج زندگی مخفی، از حداقل حمایتهای قانونی بی بهره اند و بارها مورد آزار، بیرحمی و شکنجه قرار میگیرند.
اول صبح ۱۳ ثور حدود پنجاه نفر از هموطنان ما که از منطقهٔ مرزی دهنهٔ ذوالفقار عازم ایران بودند به دست مرزبانان ایرانی گرفتارشده مورد آزار، اذیت وشکنجه قرار گرفته و با اجبار به هریرود انداخته شده اند. تاکنون اجساد بیجان ۱۹نفر از آنها از آب به دست آمده و از ۱۲ نفر دیگر هیچ اثری دیده نشده است . نجات یافتگان در هرات به شکنجه شدن و به دریا انداخته شدن شان توسط مرزبانان ایرانی شهادت داده اند . بدرفتاری با پناهندگان، آزار، اذیت ، شکنجه و قتل جوانان هموطن ما بوسیلهٔ مأموران رژیم اسلامی ایران سابقهٔ طولانی دارد. ما این جنایت هولناک را که منجر به قتل تعدادی از کارگران ستمدیدهٔ هموطن و بی پناه ما شده است، شدیداً محکوم کرده و تقاضا داریم تا مسئله با جدیت تمام مورد ارزیابی قرار گرفته و عوامل آن به چنگال عدالت سپرده شوند.
آنچه دراین میان توجه همگان را بخود جلب کرد، سوء استفاده امریکا از این مسئله برای زیر فشار گذاشتن رژیم اسلامی ایران در راستای سیاست حداکثری فشار برایران بود که از هیچ تلاشی برای رو در رو قرار دادن دو کشور همسایه ابأ نمیورزد. اخلال در روابط دو ملت همسایه با هدف ایجاد نزاع و کشمکش به نفع طرفین نیست.
امریکا که زمانی در مناسبات داخلی اش مهد بزرگترین دموکراسی جهان قلمداد میشد، از ده روز به اینطرف شهرهای مختلف آن شاهد حضور وسیع مردم خشمگین بر ضد نژادپرستی در اعتراض به قتل بیرحمانهٔ جورج فلوید مرد ۴۶ سالهٔ سیاه پوست به دست پولیس سفید پوست آنکشور میباشد. پولیس با نهایت بیرحمی بمدت نه دقیقه زانوی خود را بر گردن آن مرد فشرد تا در مقابل کامره جان داد. دولت فاشیست امریکا به رهبری ترامپ حاضر نشد به جرم قتل عمد پولیس در آن واقعه اذعان کند و قُلدرمآبانه با زیرپاگذاشتن همهٔ موازین انسانی از نژادپرستی افراد پولیس دفاع کرد و باینصورت موجب فوران خشم مردم امریکا گردید. ترامپ که در جریان مبارزات انتخابی ریاست جمهوری آینده قراردارد با توسل به نژادپرستی میکوشد با فدا ساختن حقوق بشری اقلیتهای نژادی به اکثریت سفیدپوست دست یابد.
دولتمردان امریکا بخود حق میدهند تا بحیث داد خواهان حقوق بشری در سطح جهانی سایر کشور ها را زیر فشار قرار دهند و به بهانهٔ عدم رعایت آن توسط دولتهای مخالف خود دست به تحریم ها و اِعمال فشار های مختلف میزنند. درحالیکه از قتل عمدی نژادپرستانهٔ پولیس کشور شان که جهانیان شاهد آنند، چشم پوشی میکنند. سیاستهای اقتصادی سرمایه داری امریکا تحت رهبری لیبرالهای نوین، جامعه را به بیعدالتی روز افزون سوق داده است و موجب شده تا فاصلهٔ طبقاتی به شکل مهیبی افزایش یابد. سطح زندگی کارگران و زحمتکشان بطور غیر قابل باوری تنزل یافته، در مقابل آن تمام ثروتهای حاصله در دستان تعداد اندکی میلیاردر تمرکز یافته است. همچنان ضعف و ناتوانی این قدرت حاکم بر جهان برای کنترول پاندیمی کورونا که به مرگ بیش از یکصد هزار نفر در آنکشور انجامیده و بیش از ۴۰ ملیون کارگر بیکار شده اند، از عوامل اساسی خشونتهای اخیر میباشند.
خشم مردم امریکا انگیزهٔ قیام های عمومی شده است که بیش از یکصد شهر آنکشور را فراگرفته است . مردم امریکا از افراط به جنایت دولتهای سلطه گر شان در یک دورهٔ طولانی هفتاد ساله در سطح جهانی، در حال بیدار شدن هستند. اکنون آتش اینهمه جنایات دامنگیر امریکا هم شده است.
مردم رنجدیدهٔ افغانستان وارد پنجمین دههٔ حاکمیت استعمار و ارتجاع بر سرنوشت شان شده اند. استعمار بدلیل جهانخوارگی و غارت جهان و ارتجاع بخاطر عقبماندگی و خونخوارگیش دشمنان واقعی مردم افغانستان اند. اهداف امپریالیزم باسارت گرفتن ملل تحت ستم و غارت دارائیهای آنها و پایگاه اجتماعی آن ارتجاع زبون کشورهای عقب نگهداشته شده میباشد. باید مرز دقیقی میان دشمنان واقعی و دوستان مردم کشیده شود. ایجاد صلح واقعی پایدار بجای جنگ تحمیلی امپریالیستی و تروریزم وحشتبار ناشی از آن، آزادی و استقلال بجای اشغال و وابستگی، حاکمیت ملی بجای حاکمیت مزدوران استعمار، دموکراسی واقعی بجای دیکتاتوری حاکمیت زور سلاح و ثروت و عدالت اجتماعی بجای مناسبات غیرعادلانهٔ قرون وسطائی .
جامعهٔ ما برای رسیدن به اهداف آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی به مبارزات پیگیر مردمی در تمام زمینه های اجتماعی با آگاهی و الهام از مبارزات ضد استعماری و ضد ارتجاعی نیاز مبرم دارد. تاریخ مبارزات افتخار آمیز مردمان این سرزمین بما می آموزد که تا دست دشمن استعماری از سرنوشت ما کوتاه نگردد روز خوش نخواهیم دید. مبارزه در جهت اتحاد و همبستگی ملی و خنثی نمودن توطئه های نفاق افگنانهٔ عقبگرایان زالو صفت که با سوء استفاده از تفاوتهای نژادی، مذهبی، قومی و سمتی ، به نفاق ملی دامن میزنند ، وظیفهٔ همهٔ نیروهای ملی، دموکرات و انقلابی است.
هواداران جنبش انقلابی مردم افغانستان (هــجــامــا ) که از سالهای طولانی یاد و خاطرات شهدای ملیونی کشور را طی محافلی درهژدهم جوزا گرامی داشته است ، امسال بدلیل اپیدیمی کورونا نتوانست محفل روز شهدای جنبش ملی و انقلابی کشور را برگزار نماید. با تجلیل از انقلابیون جانبازکشور که در راه آرمانهای مردمی مبارزه کرده و جانهای شیرین شانرا فدا کرده اند، تداوم راه مبارزات انقلابی آنها علیه امپریالیزم جهانی و ارتجاع مزدور را وظیفهٔ مقدس همهٔ انقلابیون پاکباز میدانیم .
هواداران جنبش انقلابی مردم افغانستان ( هــجــامـــا )
هژدهم جوزای ۱۳۹۹ / ۷ جون ۲۰۲۰